یقین
برای فهم بیشتر یقین و درک عمیق تر صحبت حضرت امیر المومنین امام علی علیه السلام از آیات و روایات کمک می گیریم و معنای یقین و قوت و ضعف آن و تربیت و مراحل کسب آن، نشانه های افرادی که یقین دارند، آثار آن و آفات آن بیان می گردد.
معنای یقین
یقین باوری قطعی داشتن به یک چیز است، که در فرهنگ دینی این باورنسبت به خداست[1]، در واقع عبارت از آن است که همه چیز را از خدای سبب ساز بدانی و به وسائط توجه نکنی، بلکه همه را مسخر امر و حکم خدا بدانی،اگر انسان اینها را بداندو واقعیت برایش روشن شودبه ضمانت خدای تعالی در مورد روزی اطمینان پیدا می کنند.و طمعش از مال مردم قطع می شودو می داند که هرچه برایش مقدر شده حتما به دستش می رسد سپس اگر قلبش این معنی را بفهمد که هرکس به اندازه ذره ای عمل نیک یا بد انجام دهد نتیجه آن را می بیند و بداند که خدا در هر حال از او مطلع و بر اندرونش عالم، و بر ضمیرش آگاه است، و تمام خطورات درونی و خفی او را شاهد؛ در جمیع احوال و اعمال متادب می شود.« زیرا همیشه خود را در محضر حق تعالی می بیند.»[2]و خدا را چنان عبادت می کند که گویی او را می بیند، و می داند که که خدا او را می بیند، ودر آبادانی باطن و تطهیر و تزیین آن در مقابل چشم بیدار و مراقب خدا بیش از تزئین ظاهرش در مقابل دیده مردم سعی می کند.[3]
در قرآن هم به این مطلب در آیه 75 سوره انعام اشاره شده :این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ایراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین باشد، در اینجا گویا دیدن ملکوت را مساوی یقین می داند، در واقع یقین دیدن باطن است همانگونه که حضرت در این حکمت می فرمایند.به عبارتی یقین نور است[4] و نور همان چیزی است که برای دیدن حقیقت به آن احتیاج داریم؛ و همچنین از افضل عبادات می باشد.[5] یعنی یقین را با اینکه یک باور است به عنوان عمل می دانند آن هم از افضل اعمال، و این نشان می دهد بر خلاف تصور بسیاری که عبادت را تنها نماز و در سجاده نشستن می دانند؛ و همچنین معنای آن را با تسلیم و تصدیق یکسان دانسته اند، چنانچه حضرت علیه علیه السلام می فرمایند: اسلام همان تسلیم است، وتسلیم همان یقین، یقین همان تصدیق، تصدیق همان اقرار و اقرار همان به جا آوردن و به جا آوردن همان عمل کردن است.[6]
و جایگاه آن قلب انسان ، پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم می فرمایند:بهترین چیزی که در دل افکنده شود یقین است.[7] و باعث نیرومند شدن قلب می گردد،حضرت علی علیه السلام به فرزندشان می فرمایند:قلبت را با یقین نیرو ببخش.[8]
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:هر چیزی نهایتی دارد،من عرض کردم نهایت توکل چیست؟فرمودند: یقین. عرض کردم : نهایت یقین چیست؟ فرمودند: اینکه با وجود خدا از چیزی نهراسی.[9]
جایگاه یقین را نسبت به ایمان متفاوت می گویند اما آنچه مهم است اینکه ایمان بدونه یقین نداریم، چراکه فرمودند: یقین در راس دین جای دارد[10]، طبق حکمت 31 یقین از ارکان ایمان است و یا بالاتر اینکه ایمان، یقین نیکوست[11] و تمام ایمان است[12]
ضعف و قوت یقین
حضرت صادق علیه السلام از قول پیغمبر نقل می کند: حضرت عیسی بر روی آب راه می رفت، اگر یقین عیسی زیادتر بود بر روی هوا هم راه می رفت.این کلام حضرت دلالت دارد بر اینکه مرتبه یقین بسیار رفیع است که انبیا با وجود بالا بودن مرتبه در مرتبه یقینمختلف هستند.این موضوع در مورد مومنان نیز صادق است یعنی اینکه آنهاهم در مرتبه یقین متفاوت هستند. و علامت قوت و ضعف ایشان در یقین این است که هر کس از آنها یقینش قوی تر باشد،علامت آن بیزاری جستن از هر حول و قوت و نیرویی بجز خداست، همچنین استقامت و پایداری کردن بر امر خدا و عبادات اوچه در ظاهر و چه در باطن می باشد، و دیگر یکسان بودن حالات؛ وجود و عدم یعنی بودن و نبودن، زیاد شدن و کم شدن و نقصی پیدا کردن ،ستایش و مذمت شدن، عزیز بودن وذلیل بودن می باشد،چون همه آنها را از سرچشمه واحد می بیندکه همان خداست به همین برای او فرقی نمی کند.[13]
و هر کسی که یقین او ضعیف باشد به اسباب وابسته می شود و در آن سرگردان می گردد و از عادت و سخنان باطل مردم پیروی می کندو در امور دنیا سعی و کوشش می کند و آن را جمع می کند و نگه می دارد.با زبان اقرار می کندمنع کننده و اعطاء کننده ای جز خدای تعالی نیست و به بنده جز آنچه روزی او شده و برای او تقسیم شده نمی رسد و تلاش رزق را زیاد نمی کند، اما با عمل و فعلش و قلبش آن را انکار می کند.[14]
لذا خداوند می فرماید:یقولون بافواههم مالیس فی قلوبهم والله اعلم بما یکتمون[15]
یعنی به زبانهایشان چیزی می گویند که در دلشان نیست و خدا به آنچه پنهان می کنند آگاه است.
خداوند از روی عطوفت و مهربانی که به بندگانش دارد به آنها اجازه کسب و تلاش در راه تا مین زندگی را داده است.
اما شروطی دارد :
-از حدود الهی تجاوز ننمایند.
-از راه توکل منحرف نشوند.
-واجبات و سنت پیغمبر را در همه حرکات و افعالش ترک نکنند
-در ورطه حرص نیفتند.
چنانچه آنها فراموش کنند و بر خلاف آنچه به آن محدود شده اند ، عمل نمایند ، از هلاک شدگان خواهند بود.
کسانبکه حاصلی جز ادعای دروغین ندارند،و کسب کننده و کاسبی که توکل نداشته باشد کسبی را به سوی خود جلب نمی نماید الا اینکه آن کسب حرام و شبهه ناک است. و نشانه کاسب توکل کننده این است که آنچه از کسب بدست می آورد می بخشد و در راه خدا انفاق می کند در حالی که خود گرسنه باشد[16]
به کسی اجازه کیب داده می شود که با دلش توکل کند و با جسمش کاسبی کند و چنانچه مالش زیاد شد در ان به مانند امانت دار رفتار کند، او می داند که بود و نبود مال نزد او یکسان است. اگر ذخیره کند برای خدا کرده ، و اگر انفاق کند در آنچه خدا امر کرده استانفاق می کند، منع کردن و دادنش برای خداست[17]
براستی چه کسی جز اهل البیت می تواندبا این زیبایی همه معارف را توضیح دهد و ملاک و معیار به انسان دهد و اینکه انسان با یقین چه می کند ، چگونه عمل می نماید و دلش چگونه است و انسانی که از نظر برخورداری از یقین در رتبه پائینی قرار دارد، چگونه است؟ نکته دیگر اینکه این مطلب نشان می دهد یقین قابلیت زیاد شدن دارد البته در مورد ما صادق است ، و در مورد حضرت علی علیه السلام به نهایت خود رسیده است.
مراتب یقین
برای یقین مراتبی را در نظر گرفته اند :
علم الیقین: به این معنی که انسان به اعتقاد ثابت از روی واقعیت[18] و این مرتبه ابتداعی است و یعنی علم قطعی به وجود خدا داشتن[19] ، مثلا اینکه انسان با مشاهده دود علم به وجود اتش پیدا می کند[20].
عین الیقین:دیدن به چشم بصیرت و دیده باطن است ، مثل یقین به وجود آتش با دیدن خود آتش.[21]
و شاید این مرتبه همان باشد که حضرت می فرمایند : تبصره الفطنه: و در این حالت دیگر نمی تواند آنچه را که می بیند انکار کند.
حق الیقین:در ابن مرحله یقین تمام وجود فرد را پر می سازد و همه شخصیت اورا تحت تا ثیر قرار می دهد[22]
مثل رفتن در آتش و اینگونه به وجود او یقین پیدا کردن[23]
[1] -اخلاق دینی در اندیشه شیعی/ص51
[2] اخلاق شبر/ص420
[3] همان
[4]غرر الحکم/ص24/ش89
[5] همان/ص58/ش898
[6] نهج البلاغه/حکمت 125
[7] میزان الحکمه/ج14/ص7169/ش22904
[8] نهج البلاغه/نامه31/ش10
[9] اصول کافی/ج3/ص135
[10] میزان الحکمه/ج14/ص7171/ش22912
[11] غررالحکم/ص218/ش2988/ افضل ایمان حسن ایقان
[12] میزان الحکمه /ج14/ص7171/ش22921
[13] مصباح الشریعه/ص527
[14] همان/ص527،528
[15] آل عمران167
[16] مصباح الشریعه/ص529
[17] همان
[18] برگرفته از معراج السعاده/ص100
[19] اخلاق دینی در اندیشه شیعی
[20] برگرفته از معراج السعاده/ص101
[21] همان
[22] اخلاق دینی در اندیشه شیعی/ص51
[23] معراج السعاده/ص101