پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

۰۹۷۵

4 . فانّ الدّنیا ادبرت و اذنت بوداع و انّ الآخرة قد اقبلت و اشرفت [ اشرقت ] باطّلاع ( دنیا پشت گردانده و اعلام وداع مینماید و آخرت روى آورده و اشراف آگاهانه دارد ) میتابد

 

هر لحظه اى از زمان که از آینده میرسد و بگذشته میخزد دنیا گامى از ما دور مى شود و بمقدار آن لحظه آدمیان را وداع مى گوید

 

جریان زمان که لحظه به لحظه ، آن به آن ، رابطه ما را با جهان خارجى و موجودیت خودمان متغیر میسازد . آنچه که جریان زمان در ارتباط ما با جز خود بوجود میآورد ، نه توقفى است و نه برگشتى بلکه گذشتن است و بس اگر همه نیروهاى جهان هستى دست بهم بدهند و همه انسانهائى که در این کره خاکى زندگى کرده و رهسپار زیر خاک گشته اند و آنانکه هم اکنون در روى زمین قدم برمیدارند و حتى آنانکه بعد از این به دنیا خواهند آمد ، با جدى ترین اراده بخواهند که یک لحظه را براى کمترین مدت متوقف نمایند ، امکان پذیر نخواهد بود . خداوند حکیم چه حکمت متعالیه اى در ساختمان [ 152 ] حواس و ذهن و شکل جهان طبیعت بکار برده است که سریع ترین حرکت لا ینقطع را بصورت ثابتهائى در برابر لمس ما و دیدگان ما تجسم بخشیده است ، که به ستاره ها مینگریم و میگوئیم اینها همان ستارگانى هستند که دیشب دیده بودیم . به درختان مى نگریم و چنین مى پنداریم که همان درختانى هستند که دیروز از آنها میوه چیده ایم . این انسانها موجوداتى هستند که سالیان متمادى با آنان در حال ارتباط هستیم . این همان صندلى است که چند ماه است در اتاق من قرار گرفته و من از آن بهره بردارى مینمایم اگر نمایش ثابت در حقایق و رویدادهائى که در عالم طبیعت پیرامون ما را گرفته اند ، وجود نداشت با این حواس و ذهن که ما داریم حتى یک لحظه هم نمیتوانستیم با این حقایق و رویدادها رابطه اى برقرار نمائیم بقول مولانا :

 

 

 

 

شاخ آتش را بجنبانى بساز این درازى خلقت از تیزى صنع مینماید سرعت انگیزى صنع

در نظر آتش نماید بس دراز مینماید سرعت انگیزى صنع مینماید سرعت انگیزى صنع

پس واقعیات جهان طبیعت در همان لحظه که از آینده میرسد و سلام میگوید ، همان سلامى که کرده است ، وداع آخرین را هم در برداشته هرگز بار دیگر با ما رویاروى نخواهد گشت . براى درک گذشت لحظات زمان ، نخست بر این جملات زیبا بنگرید : « وقتى که ترس ساعت تلخ آخرین ، روح ترا چون سایه تیره اى دربرگیرد و تجسم مناظر دهشت زاى رنج احتضار و کفن مرگ و تابوت و ظلمت جاودانى و گورتنگ و تاریک به لرزه ات در آورد و دلت را به چنگ غم و اضطراب بسپارد ، بزیر آسمان رو ، گوش بزمین ، به آب ها ، به فضاى پهناور ده ، گوش کن که میگویند : روزى چند دیگر خورشید در مسیر خود بهمه جا خواهد نگریست و اثرى از تو نخواهد یافت ، نه در روى زمینت خواهد یافت نه در دل خاک سرد که کالبد بیجانت را اشکریزان در آن نهاده بودند ، نه در دل اقیانوس که خشکیها را در برگرفته است . زمین که دیرى غذایت داده بود ، طلبش را از تو مطالبه خواهد کرد و ترا دوباره بصورت [ 153 ] ذرات خاک در خواهد آورد ، تا روئیدنیها را غذا دهى : هرگونه اثر حیات انسانى را ، ائر وجود فردى ترا از میان خواهد برد ، تا براى همیشه با عناصر اربعه ات در آمیزد و بصورت صخره اى استوار و بى احساست در آورد ، یا خاک سنگین و بى حرکتت کند که روستایى جوان و زحمتکش با گاوآهن خود در همش نوردد و آنگاه درخت بلوطى ریشه هاى خود را در درونت بگستراند و در کالبدت فرو برد .

 

اما گمان مبر که یکه و تنها روى بدین خانه جاودان میبرى و در آنجا بى یار و راهنما میمانى ، زیرا تو در عالم آرزو هم خوابگاهى بهتر از این نخواهى یافت آنجا که هستى در کنار رهبران و بزرگان قوم ، کنار پادشاهان و نیرومندان جهان ، کنار خردمندان و خوبان و خوبرویان ، کنار سپیدمویان و روشن بینان و صاحبنظران روزگاران کهن ، خواهى خفت که جملگى در یک خوابگاه بزرگ و پرجلال خانه گرفته اند ، و این دیوارهاى عظیم و صخره هاى پردندانه که از فرط قدمت با خورشید برابرى میکنند ، این دره هاى پهناور که گوئى پیوسته به اندیشه هاى عمیق فرو رفته اند ، این جنگلهاى کهن و انبوه ، این رودخانه هائى که با این همه جلال و شکوه به راه خود میروند و این جویبارها که با زمزمه شکوه آمیز خود از میان چمنزارها میگذرند و سیرابشان میکنند ، و این اقیانوس بیکران لاجوردین که همه اینها را در میان خود گرفته ، جملگى زر و زیور این گور بزرگ آدمیانند .

 

خورشید زرین و سیارگان و جمله میهمانان خوان بیحد و کران آسمان از خلال گذشت اعصار و قرون بر این آرامگاه تیره مرگ میتابند ، همه اینها دستى هستند که به سوى این خاک نشینان در خواب رفته دراز شده اند .

 

اگر بر بال صبح نشینى یا از صحراى بیکران بگذرى ، یا بمیان جنگلهاى انبوهى روى که رود « ارگون » از میانشان میگذرد و درهایشان به روى هر صدائى از جهان بسته است ، تا تنها به صداى خود گوش فرا دهند ، باز همه جا مرگ [ 154 ] را فرمانفرما خواهى یافت ، خواهى دید که باگذشت سالها ، میلیونها از این زندگان در اینجا بستر خواب جاودان خویش را گسترده اند ، خواهى دید که جز مرگ هیچ کس در این سرزمین زنده جاودان نمانده است . در این صورت چگونه ممکن است تو در اینجا تنها بمانى و یکه و خاموش دنیاى زندگان را ترک گوئى و هیچ دوستى از این سفر دور و درازت آگاه نشود ، همه آنان که دم برمیکشند ، شریک سرنوشت تواند ، تو وقتى که بدین سفر رفته باشى ، آنکس که بهم چیز با لبخند مى نگرد ، خواهد خندید و آنکس که همه چیز را جدى مى بیند ، افسرده خواهد گشت و در هر دو حال همه دنبال احلام و آرزوهاى خویش را خواهند گرفت ، اما دیرى نمیگذرد که جمله آنان شادیها و گرفتاریهاى خود را ترک خواهند گفت و براى خواب جاودان به سراغ آن بسترى که تو در آن خفته اى خواهند رفت .

 

قطار بلند زمانه پیوسته به راه خویش میرود و همراه خود فرزندان آدم را از نوجوانان سبز خطى که در بهار عمرند ، تا آنان که در زیر بار سنگین سالها پشت خم کرده اند ، از مادران فرسوده تا دختران نو رسیده ، از کودکان زبان ناگشوده تا پیران سپیدمو ، یکایک بنزد تو میآورد و در کنارت جاى میدهد ، تا در دنبال آنان نوبت آنهائى فرا رسد که حتى دیده بروى این جهان نگشوده اند .

 

چنان زى که چون هنگام فرا خواندنت براى شرکت در جمع فزون از شمار کاروانیانى رسد که روى بجانب این قلمرو مرموز دارند تا در آنجا هر یک در اطاق خاص خود در منزلگه خاموش مرگ بار اندازند و خانه گیرند ، تو همچون آن بنده نباشى که با تازیانه روانه سیه چالش میکنند . آنکس باش که با قدمهائى استوار و با قوت دل بجانب اقامتگاه جاودان خویش میرود ، تا در آنجا روپوش خود را بر بستر مرگ بگستراند و آنگاه بزیر آن رود و دیده براى خوابى پر رؤیا و دلپذیر بر هم نهد » بریانت . [ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ج

 

8 . ] بلى همه اینها صحیح است ، و این هم یک حقیقت روشنى است که اگر [ 155 ] بخواهیم در روى صخره اى استوار از یک کوه بنشینیم و به رفتن و آمدن فصول چهارگانه بهار و تابستان و پائیز و زمستان بنگریم و به تماشاى طلوع و غروب آفتاب و ظهور و زوال زیبائى ها و قدرت ها و فرسوده شدن همه طراوت ها و تجدد مستمر همه نمودها و اشکال تماشا کنیم ، و گمان کنیم آنها همگى میروند و ما نشسته ایم و بتماشاى آنها پرداخته ایم ، بخطا رفته ایم ، آرى ، ما خود رفته ایم ، ولى با تفکر غلط و خطا :

 

 

 

 

نیک بنگر ما نشسته میرویم پس مسافر آن بود اى ره پرست که مسیر و روش بر مستقبلست

مى نبینى قاصد جاى نویم ؟ که مسیر و روش بر مستقبلست که مسیر و روش بر مستقبلست

( مولوى ) هیچ سکون و رکود مرگبارتر از آن نیست که موجود رونده و پویا احساس رکود و ایستائى نماید . چه خسارتى زیانبارتر از آنکه آدمى در نقطه اى از زندگى بخیال آنکه در ساحل زمان نشسته و گذشت زمان چون جویبارى از کنار او عبور میکند و کارى با او ندارد ، بتماشاى گذشت زمان قناعت بورزد ، و این مقدار نفهمد که نشستن در ساحل خیالى زمان و تماشا به گذشت زمان که در دگرگونى اشکال و پدیده هاى طبیعت و وضع موجودى او نمودار میگردد ، کارى جز پاره پاره کردن وحدت شخصیت او و سپردن هر جزئى از آن ، به آنچه که در جویبار زمان بگذشته میخزد ، ندارد . عامل سازنده موجودیت آدمى و تنظیم کننده ارتباط او با واقعیات ، نگرش به واقعیات گسترده در جویبار زمان است و تلاش براى تحصیل آمادگى بهره بردارى از واقعیاتى که از حال حاضر به بعد امکان پذیر خواهدگشت . هر لحظه اى که از آینده میرسد براى آن کسیکه پیروز بر زمان و با نظاره و اشراف بر آن ، زندگى میکند ، پیامى از پایان عمر و آغاز ابدیت میاورد ، با اینحال نشستن در زیر درخت خلقت و تماشا در شاخ و برگ دگرگون شونده آن ، بچه کار آید ، مادامیکه من نمیدانم دگرگونى این درخت پرشاخ و برگ خلقت براى رویانیدن میوه است که من باید با تلاش و [ 156 ] کوشش شایستگى چیدن میوه آن را بدست بیاورم ، درک و شناخت حرکت و دگرگونى چه اثرى براى من خواهد داشت . امیر المؤمنین علیه السلام پس از بیان حرکت مستمر دنیا و پشت گرداندن آن به زندگان ، هشدار جدى به انسانها میدهد و میگوید :

 

8 . الا و انّ الیوم المضمار و غدا السّباق و السّبقة الجنّة و الغایة النّار ( امروز زمان تکاپو و فردا روز سبقت است ، سبقت بر بهشت و پایان [ عقب ماندگى ] دوزخ ) .

 

زندگى آدمى حرکتى است طبیعى که فقط از آغاز هشیارى به حرکت انسانى تحول مییابد و دنیا براى او میدان مسابقه میگردد مسابقه در خیر و کمال .

 

شاید بتوان گفت : عمومى ترین پدیده اى که در کره خاکى فراگیر همه جانداران است ، حرکت و جنبش است . در حقیقت جاندار منهاى حرکت مساویست با جاندار منهاى جان . چنانکه انسان منهاى اندیشه مساویست با انسان منهاى انسانیت . این یک مسئله روشنى است که براى اثباتش نیازى به استدلال و جر و بحث وجود ندارد . آنچه که مهم است اینست که اکثریت اسف انگیز بنى نوع انسانى حرکت بمعناى طبیعى محض آن را دلیل موجودیت خود تلقى میکنند . آنان استدلالى که به « من هستم » میآورند ، اینست که میتوانند راه بروند ، مکان خود را تغییر بدهند ، از یک موضع گیرى به موضع گیرى دیگر منتقل شوند ، روابط خود را با طبیعت و انسانها دگرگون نمایند در دوران ما اینگونه دلایل با حرکت هاى سریع تر مثلا هزار کیلومتر در یک ساعت با هواپیماهاى مدرن ، تقویت شده اند این حرکت همان مقدار دلیل موجودیت انسان است که حرکت کازارها و کهکشانها و حرکت الکترونها و حرکت عقرب و افعى و یک مگس در لجنزار دلیل موجودیت این موجودات میباشد . سرعت حرکت انسان چگونه میتواند با سرعت حرکت نور قابل مقایسه [ 157 ] باشد ؟ ولى میدانیم که حرکت نور کمترین ارزشى در برابر حرکت دست یک انسان ندارد که براى خورانیدن یک جرعه شربت براى بیمارى که نیاز به آن دارد بکار میفتد . حرکت یک انسان از کره زمین به کره ماه با یک تحول انقلابى درونى وى از پستى به رذالت ، چگونه قابل مقایسه میباشد ؟ اگر یک انسان با سرعتى فوق سرعت نور [ اگر قابل تصور باشد ] همه کهکشانها را در هم نوردد و برگردد ، ولى دو قدم براى انسانى که در آتش میسوزد و یا در آب غرق میشود حرکت نکند ، چه کارى انجام داده است ؟ حرکت مطلوب ما انسانها است ، اما آن حرکتى که در اصطلاح رهروان کوى حقیقت معراج نامیده میشود

 

 

 

 

نه چو معراج زمینى تا قمر بلکه چون معراج کلکى تا شکر

بلکه چون معراج کلکى تا شکر بلکه چون معراج کلکى تا شکر

( مولوى ) در دوران ما مسابقه در سرعت حرکات بشدت در جریانست ، این مسابقه تنها براى سلطه به کرات فضائى است که اگر تکاپوهاى زمینى براى سبقت گرفتن در میدان تنازع در بقاء کفایتشان نکند ، از تسخیر کرات فضائى بهره بردارى نموده و در همان دور دست ها به تعقیب یکدیگر خواهند پرداخت .

 

اگر این حرکت ها و سیر و سیاحتها در کرات و فضاهاى بسیار دور براى مسابقه در خواندن کتاب تکوینى الهى و بهره بردارى براى « حیات معقول » انجام میگرفت ، اولین نتیجه اى که میداد ، خواب آرام چهار میلیارد و نیم نفوس کره زمین بود که از آغاز حرکت به فضاها و کرات ، به چشمان آنان راه نیافته است که آیا شیپور مسابقه را براى آدمکشى امروز بصدا در میآورند یا فردا . در عنوان بحث گفتیم : زندگى آدمى حرکتى طبیعى است که فقط از آغاز هشیارى به حرکت انسانى تحول مییابد و دنیا براى او میدان مسابقه میگردد مسابقه در خیر و کمال . معناى مسابقه آن مفهوم معمولى و رایج در میان مردم نیست که با تحرک حس رقابت صورت میگیرد ، بلکه منظور اینست [ 158 ] که هشیاران زنده و هدفدار با مشاهده عظمت و کمال رهروان منزلگه حقیقت ، به هیجان و تکاپو وادار میشوند و خود را اعضائى از آن کاروان تلقى میکنند که حتى اگر سبقت بر آنان بگیرند برمیگردند و گرفتن از دست آنانرا وظیفه و عامل سرعت در حرکت میدانند . در آیات قرآنى در چند مورد دستور به مسابقه داده شده است ، نه مسابقه در میدان تنازع در بقا و خونریزى ، بلکه براى پاک شدن از آلودگیها و ورود بر جاذبه لقاء اللّه ( دیدار خداوند ) :

 

سابِقُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ

 

1 . ( سبقت کنید به بخشایش پروردگارتان ) و نه براى انحصار قدرت در راه سلطه گرى و برچیدن بساط مسابقه در فضیلت و شرافت و تقواى انسانى .

 

اُولئِکَ یُسارِعُونَ فِى الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سَابِقُونَ

 

2 . ( آنان مردمى هستند که به آیات الهى ایمان آورده اند ، در راه وصول به خیرات شتاب میکنند و آنان براى خیرات سبقت میجویند ) نه سبقت براى اشباع خودخواهیهاى ویرانگرشان .

 

10 . ا فلا تائب من خطیئته قبل منیّته الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه ( آیا بازگشت کننده اى از گناه پیش از فرا رسیدن مرگش نیست ، آیا کسى نیست که پیش از روز سخت و دردناکش بر خود کارى کند . ) آیا میتوانیم پیش از فرا رسیدن مرگ ، زندگى را پاک نموده و این امانت الهى را بدون نقص به پیشگاه خداوندى ببریم ؟ آیا میتوانیم پیش از مشاهده نتایج شرم آور پستى ها و وقاحتهاى خود ، چاره اى بیندیشیم و جان خود را از گرداب مهلک سرنوشت نجات بدهیم ؟

 

آرى ، میتوانیم . مگر ما انسان نیستیم ؟ مگر ما آن قدرت را نداریم

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1 . الحدید آیه

 

2 . المؤمنون آیه

 

61 .

[ 159 ] که آدرس جان خود را پیدا کنیم ؟ آرى این قدرت را هم داریم . مگر ما نمیدانیم که

 

 

 

 

اینجهان کوهست و فعل ماندا سوى ما آید نداها را صدا

سوى ما آید نداها را صدا سوى ما آید نداها را صدا

( مولوى ) آرى ، این را هم میدانیم . مگر ما اسرار آمیز بودن جهان هستى و سکوت پرغوغاى جهان را در مجراى قوانین درک نمیکنیم ؟ آرى ، این حقیقت را هم درک میکنیم . بالاتر از اینها ، ما که براى هر بعدى چه زمانى و چه هندسى و چه ساکن و چه متحرک ، نمیتوانیم پایان و ساحلى درک کنیم ، چه شده است که این ساحل و پایان را براى روح یا شخصیت خود قطعى تلقى میکنیم ؟ آرى ، حیات روحى مادر این چند روزه خلاصه نمیشود ، ما نابود نمیشویم ، ما از پلى بنام مرگ عبور میکنیم . اگر در عالم ماده چنین قانونى را مى پذیریم که « هیچ موجودى معدوم نمیشود و هیچ معدومى موجود نمیگردد » با کدامین دلیل وقتى که به عالیترین محصول کارگاه خلقت که صدها اصول زیربنائى و روبنائى طبیعى آنرا بنام حیات بوجود آورده است میرسیم ، آنرا از قانون مزبور مستثنى میدانیم ؟ و میگوئیم :

 

 

 

 

یا سبو یا خم مى یا قدح باده کنند یک کف خاک در این میکده ضایع نشود

یک کف خاک در این میکده ضایع نشود یک کف خاک در این میکده ضایع نشود

فقط مخصوص به مواد عالم طبیعت است و راهى به حیات ندارد ؟ ما مى بینیم حیات در آنهنگام که در کانال وجود انسان به جریان میفتد ، موجب به وجود آمدن روان [ یا روح ، شخصیت ، من ] میگردد . این روح با دلایلى کافى وجود دارد ، اگر از کلمه روح قهر کرده اید ، بگوئید : شخصیت که مبناى مسائل فراوانى از روانشناسى و روانپزشکى و روانکاوى است ، وجود دارد .

 

و اگر با کلمه شخصیت هم میانه خوبى ندارید ، بگوئید : من وجود دارد .

 

اگر او را هم قاچاق تلقى کردید ، بگوئید : یک خود وجود دارد که مدیریت اجزاء داخلى و خارجى بدن و نیروهاى ذهنى و درونى را بعهده دارد . این خود [ 160 ] موجود شده است ، آیا همه اجزاء و پدیده هاى جهان طبیعت مشمول قانون « هیچ موجودى معدوم نمیشود و هیچ معدومى موجود نمیشود » بوده و خود یا روح یا شخصیت یا من است که فقط از قانون مزبور استثناء شده است ، یعنى با اینکه بوجود آمده است ، معدوم میگردد ، ؟ این حیات و شخصیت بوجود آمده بجهت ارتکاب گناهان آلوده میشود و از شایستگى ورود در جاذبه کمال که پایانش جاذبه لقاء اللّه ( دیدار خدا ) است ، ساقط میگردد . هیچ چاره اى براى جلوگیرى از این سقوط وجود ندارد مگر پاک ساختن حیات و شخصیت که جز با جبران آن تباهى ها که بر حیات مردم وارد آورده است و جز بوسیله توبه که پاکسازى درون است ، امکان پذیر نمیباشد .

 

آیات قرآنى که دستور به توبه میدهد در موارد متعددى آمده است .

 

این آیات را میتوان به گروه هائى متنوع تقسیم کرد از آنجمله :

 

گروه یکم بجهت اهمیت پدیده توبه که عبارتست از تجدید رابطه میان انسان و خدا ، در چند مورد خداوند خود را با کلمه تواب توصیف فرموده است از آنجمله :

 

اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ

 

1 . ( قطعاً خدا است که حتماً پذیرنده توبه و مهربان است .

 

اِنَّکَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحیمُ

 

2 . پروردگارا ( ( قطعاً توئى پذیرنده توبه و مهربان ) وَ اَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ

 

3 . ( و منم پذیرنده توبه و مهربان ) وَ اِنَّ الْلَّهَ تَوَّابٌ حَکیمٌ

 

4 . ( و قطعاً خداوند پذیرنده توبه و حکیم است ) در این آیات در اغلب موارد پس از کلمه تواب ، کلمه رحیم آمده

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1 . البقرة آیه

 

37 . و

 

54 . و التوبه

 

104 . و

 

2 . البقره

 

3 . البقره آیه

 

4 . النور آیه

 

10 .

[ 161 ] است که بر ارتباط توبه پذیرى خداوند متعال با محبت و مهربانى او بر بندگانش دلالت میکند . و در یکى از آیات پس از کلمه تواب ، کلمه حکیم آمده است .

 

این تنوع براى آنست که گمان نرود که محبت و مهربانى خداوندى براى پذیرش توبه یک وصف ثانوى است ، بلکه این پذیرش بر مبناى حکمت عالیه الهى است که :

 

 

 

 

چنین شنیدم که لطف یزدان بروى جوینده در نبندد درى که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد

درى که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد درى که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد

( حکیم صفا اصفهانى ) این حکمت الهى باز شدن درى است که آدمى بروى خود مى بندد و خود را از دیدار خداوندى که همواره با او است وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ

 

1 . محروم میسازد ، بار دیگر دست دراز میکند و آن در را باز میکند ، این در باز کردن توبه نامیده میشود . خداوندیکه مقصود خود را از آفرینش و مسیر آنرا چنین بیان نموده است که :

 

اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ

 

2 . ( ما از آن خدا و به سوى او برمیگردیم ) محال است که از مقصود خود تخلف کند و خلاف وعده و قولش عمل کند :

 

وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ الْلَّهِ قیلاً

 

3 . ( و کیست راستگوتر از خدا ) وَ لَنْ یُخْلِفَ الْلَّهُ وَعَْدَهُ

 

4 . ( خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند ) پس خداوند بشر را از آن خود قرار داده و همواره با او است . این بشر نادان و خودخواه است که خود را از جوار ربوبى کنار میکشد و چاره کنار رفتن و دور شدن ، برگشتن دوباره است . و پذیرش الهى این بازگشت

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1 . الحدید آیه

 

2 . البقره آیه

 

3 . النساء آیه

 

4 . الحج آیه

 

47 .

[ 162 ] را حکمتى است که از محبت و مهر الهى ناشى مى شود که بادورى بشر از او ، او از بشر دور نمیگردد .

 

پیش از آنکه نتایج اعمال زشت ، ما را بروز سیاه بنشاند ، پیش از آنکه وقاحتها و بیشرمیهاى ما از لابلاى سطوح زندگى ما باز شوند و در برابر دیدگان ما مجسم گردند ، در پاکسازى اوراق حیات بکوشیم و مانند کودک عاصى که از دامان مادر مهربان فرار کرده است ، بار دیگر به دامان عطوفت و مهر الهى برگردیم . پیش از آنکه وجود ما از نیروها و استعدادها خالى شود و سرمایه زندگى را سکه به سکه ببازار هوى و هوس آورده ، آنها را مستهلک بسازیم ، آرى :

 

 

 

 

پس به هر میلى که دل خواهى سپرد از تو چیزى در نهان خواهند برد

از تو چیزى در نهان خواهند برد از تو چیزى در نهان خواهند برد

مولوى پیش از آنکه محتواى دو رباعى زیر سرگذشت ما را توصیف نماید :

 

 

 

 

افسوس که ایام جوانى بگذشت تشنه بکنار جوى چندان خفتم یک چند به کودکى به استاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم

سرمایه عمر جاودانى بگذشت کز جوى من آب زندگانى بگذشت یک چند به استادى خود شاد شدیم از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم

عمل کنیم ، بلى عمل کنیم . راه بیفتیم ، بکوشیم ، زیرا روز تجسم از دست دادن سرمایه روح روزى بس وحشتناک است . روزى است که دست بر سر و زانو زدن هیچ نتیجه اى نخواهد بخشید .

 

 

 

 

تا رسد دستت به خود شو کارگر چون فتى از کار خواهى زد به سر

چون فتى از کار خواهى زد به سر چون فتى از کار خواهى زد به سر

این بیت را استادم حکیم متأله و عارف ربانى مرحوم آقا شیخ مرتضى طالقانى که در حدود دو سال به محضر درسش در آستانه اقدس امیر المؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام ( نجف اشرف ) موفق بودم . یکروز پیش از چشم بستن از این دنیا و پرواز بسوى ابدیت خواند . وقتى که این بیت را بعنوان [ 163 ] توصیه نهائى براى من خواند . از اعماق دلش چنان لا اله الا اللَّه گفت که هنوز وقتى بیادش میفتم ، میلرزم .

 

17 . الا و إنّکم فى ایّام امل من ورائه اجل ، فمن عمل فى ایّام امله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله و لم یضرره اجله و من قصّر فى ایّام امله قبل حضور اجله فقد خسر عمله و ضرّه اجله ( هشیار باشید ، شما در این زندگانى ، روزگار آرزو میگذرانید که اجل را به دنبال دارد . کسى که در روزگار آرزو و پیش از آنکه اجلش فرا رسد عمل نماید ، عمل براى او سودمند خواهد بود و مرگى که به سراغش آمده است ، ضررى بر او وارد نخواهد ساخت و آنکس که در روزگار آرزویش پیش از آنکه اجلش فرا رسد ، تقصیر نماید ، عملش خسارت بار و مرگى که به سراغش میآید ، بضررش تمام خواهد گشت . )

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد