پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

۰۹۹۰

بله ، چنانش بکوبم به گرزگران که پولاد کوبند آهنگران

که پولاد کوبند آهنگران که پولاد کوبند آهنگران

فردوسى بالاتر از این :

 

 

 

 

گر فلک یک صبحدم با من گران دارد سرش شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش

شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش

مسیح کاشانى بدین ترتیب :

 

 

 

 

ما چو خود را در سخن آغشته ایم از حکایت ما حکایت گشته ایم

از حکایت ما حکایت گشته ایم از حکایت ما حکایت گشته ایم

مولوى این حماسه ها و مشت گره کردنها آخرین شعله هاى رو به نابودى نیروهایى است که از هواهاى بى اساس و تخیلات و وسوسه هاى خودپرستى بوجود آمده و آنها را تباه میسازد . دشمن چه میخواهد ؟ دشمن موجوداتى بیحس و بى اراده که تمام قواى خود را براى تحریک زبان و جولان دادن چشم که سیماى شجاعان را مجسم میسازد ، بسیج نموده اند . یکى از وحشتناکترین شکست هایى که مردم یک جامعه را بخاک سیاه مى نشاند ، جایگزین کردن کلمات و سخنان پرطنطنه و حماسه آفرین ، بجاى اراده و تصمیم و عمل عینى است . گویى با گفتن اینکه ما از سلسله شجاعترین نژادهاى بشرى هستیم ، میتواند سنگرى را از دشمن بگیرد . اداى اینگونه جملات فریبا با چنان حماسه و شور و عشق انجام میگیرد که هیجان و طوفانگرى خود پیروزى ناتوان تر از ایجاد چنان شور و عشق میباشد . سخن آن عامل سحرآسا است که نیروى کاذب بوجود میآورد و نیروى واقعى را تباه میسازد و بقول مولانا خود انسان را تبدیل به سخن مینماید . [ 192 ]

 

9 . ما عزّت دعوة من دعاکم و لا استراح قلب من قاساکم ( دعوت و تحریک کسى که شما را [ بسوى حق و دفاع از آن ] میخواند ارزشى ندارد و آن کس که در جریان شکنجه شما قرار بگیرد هرگز دل راحتى نخواهد داشت )

نه ارزش دعوت به حق را درک میکنید و نه قلبى را که براى شما مى تپد تشخیص میدهید .

 

آنچنان در توهمات و هواهاى بى پایه خود فرو رفته اید و آنچنان خودخواهى هایتان رنگ حق را مات کرده است که نه حق را میشناسید و نه معناى دعوت حق را مى فهمید و نه دعوت کننده را بجاى میآورید . بدتر از این نابخردى هاى بنیان کن ، حماقتهاى تبهکارانه شما است که ناله ها و فریادهایم را نمیشنوید .

 

اضطراب و تشویش قلبم را که براى سعادت دنیا و آخرت شما مى تپد ، در نمییابید .

 

شما با خود چنین میگوئید که : على بن ابیطالب چه میگوید و از ما چه میخواهد ؟

 

ما را بکجا میکشاند ، عاقبت کار ما چه خواهد بود ؟ آیا در این دنیا کسى را روشن تر از على ( ع ) و گفتارى را صریح تر از گفتار او سراغ دارید ؟ من که نه خودم را از شما پنهان میکنم و نه گفتارم مانند سیاستمداران عوام چند پهلو و ابهام انگیز است . گفتار من عبارتست از دعوت شما براى دفاع از حق ، آیا در هدف گیرى من از دعوت تردیدى دارید ؟ صریحاً بشما میگویم : هدف من از دعوت شما براى دفاع از حق ، نابود کردن موانع « حیات معقول » شما است که پیامبر اکرم دعوت بسوى آن نموده است . هدف من از دعوت ، ریشه کن کردن عوامل تباهى حیات است که امروز معاویه ضد بشر در رأس آنها قرار گرفته است .

 

دعوت من براى مبارزه بى امان با ماکیاولى گریهاى طاغوت شام است که اگر امروز به دعوت من گوش ندهید ، فردا شما را به روز سیاه نشانده [ 193 ] حیات شما را بازیچه خود کامگیهایش قرار خواهد داد . دریغا ، تاکنون این حقیقت را درک نکرده اید که رابطه من با شما ، رابطه یک سیاستمدار قدرت پرست و خودخواه نیست که براى یک دستمال در راه خواسته هایش قیصریه هاى حیات شما را آتش بزند . براى درک رابطه من با شما ، اطلاع از لرزشها و اضطرابات قلبم بگیرید . شما این بهانه را هم نمیتوانید بیاورید که ما قلب ترا نمى بینیم ، زیرا

 

 

 

 

سر من از ناله من دور نیست لیک چشم گوش را آن نور نیست

لیک چشم گوش را آن نور نیست لیک چشم گوش را آن نور نیست

اى سست عنصران بیخبر از ارزش حیات ، نشسته اید به حماسه سرائیها دلخوش کرده اید ، همه شما قیافه هاى متفکرانه و دلسوزانه بخود گرفته اید ، براى چه ؟ براى بدست آوردن یک « حیات معقول » کو آن حیات معقول ؟ روزى سفیان بن عوف غامدى هجوم بر بینوایان جامعه شما میبرد ، مى کشد و غارت میکند . روز دیگر جانور پلیدى بنام ضحاک بن قیس بر سر شما تاختن میگیرد . همه این غارتگرى ها و تاخت و تازها فقط زبان شما را بحرکت در میآورد که بنشینید ، مقدارى با حماسه گوئى خودتان را بفریبید و مقدارى هم با لا طائلات بى اساس وقت گذرانى نمائید . در صورتیکه آن غارتگریها و تاخت و تازها موجودیت شما را تباه و قلبم را زیر شکنجه ها میفشارد و مضطربم میسازد . برخیزید و بیش از این خود را فریب ندهید .

 

14 . اعالیل باضالیل . و سألتمونى التّطویل دفاع ذى الدّین المطول .

 

لا یمنع الضّیم الذلیل و لا یدرک الحقّ الاّ بالجدّ ( با سخنان گمراه کننده عذر میتراشید . از من خواستید جنگ را بتأخیر بیندازم ، چونان بدهکارى که از طلبکار خود تمدید بخواهد . انسان ذلیل و خوار از ورود ستم بر خود جلو نمیگیرد . حق بدون جدیت قابل وصول نیست ) [ 194 ]

اینقدر خود را فریب ندهید ، دین جان خود را بتأخیر نیندازید ، حق شوخى ناپذیر است

 

شما با تلقین و تجسیم هاى دروغین خود را گمراه مسازید . بهانه میآورید ، با حق و حقیقت از در شوخى و « بارى بهر جهت » در نیایید . کسى که خود را بفریبد ، کسى که با جدى ترین واقعیت زندگى که حق است ، شوخى کند ، بطور قطع جان خود را گم کرده است ، هیچ کسى جز خود انسان نمیتواند جان گمشده خود را پیدا کند ، رهبران راستین فقط چراغى فرا راه گم کردگان جان میگیرند ، اما راه رفتن و نگریستن و جستجو وظیفه خود انسان است . هیچ میدانید که هر بار که در برابر حق و حقیقت به علت تراشى و عذرآورى مى پردازید ، از جان خود دورتر میشوید ؟ وقتى که آدمى به فرار از جان خود اصرار میورزد ، رهبر دلسوز چه کارى میتواند انجام بدهد ؟ میگوئید : ریشه کردن ظلم و فساد و منبع آن را که طاغوت شام است بتأخیر بیندازم آخر در معناى این پیشنهاد فکر میکنید که چه میگوئید و چه میخواهید ؟ شما با این خواست نابکارانه ، میگوئید : ما عزت و شرافت و استقلال و حرکت به کمال در مجراى « حیات معقول » را نمیخواهیم انسان شدن ما را بتاخیر بینداز حیات معقول انسانى را بتأخیر بینداز براى در آوردن چنگالهاى درنده طاغوت شام از جگر بینوایان ، مهلت بده و شتاب مکن اى نابخردان سست عنصر ، مهلت براى جگرى که در چنگال درنده در حال متلاشى شدن است ، چه معنا میدهد ؟ آن کس که به ذلت تن در داده و خود را تسلیم انواع ستم ها و تجاوزها نموده است ، چگونه میتواند در صدد رفع ظلم از دیگران برآید . از روى حقیقت بشما میگویم : حق یک واقعیت شوخى ناپذیر است که جز با جدیت حیاتى نمیتوان آن را دریافت ، چنانکه خود حیات واقعیتى است که اگر حقیقتش درک نشود ، نمیتوان ادعاى برخوردارى از آن نمود . [ 195 ]

 

16 . اىّ دار بعد دارکم تمنعون و مع اىّ امام بعدى تقاتلون ( کدامین خانه و وطن را جز خانه و وطن خود از اشغال بیگانگان ممنوع خواهید ساخت ؟ و با کدامین رهبر پس از من ، به میدان نبرد وارد خواهید گشت ؟ )

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد