ترجمه نامه 72 (نامه به عبد اللّه بن عباس)انسان و مقدّرات الهى
پس از یاد خدا و درود تو از أجل خود پیشى نخواهى گرفت، و آنچه که روزى تو نیست به تو نخواهد رسید، و بدان که روزگار دو روز است: روزى به سود، و روزى به زیان تو، و همانا دنیا خانه دگرگونىهاست، و آنچه که به سود تو (و از آن تو) است هر چند ناتوان باشى خود را به تو خواهد رساند، و آنچه که به زیان تو است هر چند توانا باشى دفع آن نخواهى کرد.
ترجمه نامه 71 (نامه به منذر بن جارود عبدى، که در فرماندارى خود خیانتى مرتکب شد)
سرزنش از خیانت اقتصادى
پس از یاد خدا و درود همانا، شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت مىباشى، و راه او راه مىروى. ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده، و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى، دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مىکنى، و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى، اگر آنچه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانهات، و بند کفش تو، از تو با ارزشتر است، و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد، و نه مىتواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. ان شاء اللّه.
(منذر کسى است که امیر مؤمنان در باره او فرمود: آدم متکبّرى است، به دو جانب خود مىنگرد، و در دو جامه که بر تن دارد مىخرامد، و پیوسته بر بند کفش خود مىدمد که گردى بر آن ننشیند).
ترجمه نامه 70
(نامه به سهل بن حنیف انصارى فرماندار مدینه، در سال 37 هجرى آنگاه که گروهى از مدینه گریخته به معاویه پیوستند )
روش برخورد با پدیده فرار
پس از یاد خدا و درود به من خبر رسیده که گروهى از مردم مدینه به سوى معاویه گریختند، مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع شدن کمک و یاریشان افسوس بخورى که این فرار براى گمراهىشان، و نجات تو از رنج آنان کافى است، آنان از حق و هدایت گریختند، و به سوى کور دلى و جهالت شتافتند. آنان دنیاپرستانى هستند که به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند، و دانستند که همه مردم در نزد ما، در حق یکسانند، پس به سوى انحصار طلبى گریختند، دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد. سوگند به خدا آنان از ستم نگریختند، و به عدالت نپیوستند، همانا آرزومندیم تا در این جریان، خدا سختىها را بر ما آسان، و مشکلات را هموار فرماید. ان شاء اللّه، با درود.
ترجمه نامه 69
(نامه به حارث همدانى)
1 اخلاق کارگزاران حکومتى
به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار ، و حقّى را که در زندگى گذشتگان بود تصدیق کن، و از حوادث گذشته تاریخ، براى آینده عبرت گیر، که حوادث روزگار با یکدیگر همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مىپیوندد، و همه آن رفتنى است. نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نیاور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور، هرگز آرزوى مرگ مکن جز آن که بدانى از نجات یافتگانى، از کارى که تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیز، از هر کار پنهانى که در آشکار شدنش شرم دارى پرهیز کن، از هر کارى که از کننده آن پرسش کنند، نپذیرد یا عذر خواهى کند، دورى کن، آبروى خود را آماج تیر گفتار دیگران قرار نده، و هر چه شنیدى باز گو مکن، که نشانه دروغگویى است، و هر خبرى را دروغ مپندار، که نشانه نادانى است. خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبى داشته باشى، نعمتهایى که خدا به تو بخشیده نیکو دار، و نعمتهایى که در اختیار دارى تباه مکن، و چنان باش که خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشکارا بنگرد.
2 اوصاف مؤمنان
و بدان، بهترین مؤمنان، آن بود که جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش تقدیم کند، چه آن را که پیش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را که باقى گذارى سودش به دیگران مىرسد. از دوستى با بىخردان و خلافکاران بپرهیز، زیرا هر کس را از آن که دوست اوست مىشناسند، و در شهرهاى بزرگ سکونت کن زیرا مرکز اجتماع مسلمانان است، و از جاهایى که مردم آن از یاد خدا غافلند، و به یکدیگر ستم روا مىدارند، و بر اطاعت از خدا به یکدیگر کمک نمىکنند، بپرهیز. در چیزى اندیشه کن که یارىات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهیز کن که جاى حاضر شدن شیطان، و بر انگیخته شدن فتنههاست، و به افراد پایینتر از خود توجه داشته باش، که راه شکر گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پیش از نماز مسافرت مکن، جز براى جهاد در راه خدا، و یا کارى که از انجام آن ناچارى. در همه کارهایت خدا را اطاعت کن، که اطاعت خدا از همه چیز برتر است.
3 روش به کار گیرى نفس در خوبىها
نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده، و با آن مدارا کن، و به زور و اکراه بر چیزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه که بر تو واجب است، و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهیز از آن که مرگ تو فرا رسد در حالى که از پروردگارت گریزان، و در دنیاپرستى غرق باشى. از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مىپیوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از خشم بپرهیز که لشگر بزرگ شیطان است. با درود.
ترجمه نامه 68 (نامه به سلمان فارسى، قبل از ایّام خلافت)
روش برخورد با دنیا
پس از یاد خدا و درود دنیاى حرام چونان مار است، که پوستى نرم و زهرى کشنده دارد، پس از جاذبههاى فریبنده آن روى گردان، زیرا زمان کوتاهى در آن خواهى ماند، و اندوه آن را از سر بیرون کن، زیرا که یقین به جدایى، و دگرگونى حالات آن را دارى، و آنگاه که به دنیا خو گرفتهاى بیشتر بترس، زیرا که دنیا پرست تا به خوشگذارانى اطمینان کرد زود او را به تلخ کامى کشاند، و هر گاه که به دنیا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار مىگردد.
ترجمه نامه 67
(نامه به قثم بن عباس، فرماندار شهر مکّه)
1 رسیدگى به امور حاجیان در مراسم حج
پس از یاد خدا و درود براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به یادشان آور. در بامداد و شامگاه در یک مجلس عمومى با مردم بنشین، آنان که پرسشهاى دینى دارند با فتواها آشنایشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز. جز زبانت چیز دیگرى پیام رسانت با مردم، و جز چهرهات دربانى وجود نداشته باشد ، و هیچ نیازمندى را از دیدار خود محروم مگردان، زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گر چه در پایان حاجت او بر آورده شود دیگر تو را نستاید. در مصرف اموال عمومى که در دست تو جمع شده است اندیشه کن، و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش، و به مستمندان و نیازمندانى که سخت به کمک مالى تو احتیاج دارند برسان، و ما زاد را نزد ما بفرست، تا در میان مردم نیازمندى که در این سامان هستند تقسیم گردد.
2 سفارش به رفع نیازهاى حجّاج
به مردم مکّه فرمان ده تا از هیچ زائرى در ایّام حج اجرت مسکن نگیرند، که خداى سبحان فرمود: «عاکف و بادى در مکّه یکسانند» عاکف، یعنى اهل مکه و بادى، یعنى زائرانى که از دیگر شهرها به حج مىآیند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفیق عنایت فرماید. با درود.
ترجمه نامه 66 (نامه به عبد الله بن عباس، این نامه به گونه دیگرى نیز آمده است)
ضرورت واقع بینى
پس از یاد خدا و درود همانا انسان از به دست آوردن چیزى خشنود مىشود که هرگز آن را از دست نخواهد داد، و براى چیزى اندوهناک است که هرگز به دست نخواهد آورد، پس بهترین چیز نزد تو در دنیا، رسیدن به لذّتها، یا انتقام گرفتن نباشد، بلکه هدف تو خاموش کردن باطل، یا زنده کردن حق باشد، تنها به توشهاى که از پیش فرستادى خشنود باش، و بر آنچه به جاى مىگذارى حسرت خور، و همّت و تلاش خود را براى پس از مرگ قرار ده.
ترجمه نامه 65
(نامه دیگرى به معاویه پس از جنگ نهروان در سال 38 هجرى)
1 افشاى علل گمراهى معاویه
پس از یاد خدا و درود معاویه وقت آن رسیده است که از حقائق آشکار پند گیرى، تو با ادّعاهاى باطل همان راه پدرانت را مىپیمایى، خود را در دروغ و فریب افکندى، و خود را به آنچه برتر از شأن تو است نسبت مىدهى، و به چیزى دست دراز مىکنى که از تو باز داشتهاند، و به تو نخواهد رسید. این همه را براى فرار کردن از حق، و انکار آنچه را که از گوشت و خون تو لازمتر است، انجام مىدهى، حقایقى که گوش تو آنها را شنیده و از آنها آگاهى دارى، آیا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشکار چیز دیگرى یافت خواهد شد و آیا پس از بیان حق، جز اشتباه کارى وجود خواهد داشت از شبهه و حق پوشى بپرهیز، فتنهها دیر زمانى است که پردههاى سیاه خود را گسترانده، و دیدههایى را کور کرده است.
2 پاسخ به ادّعاهاى دروغین معاویه
نامهاى از تو به دست من رسید که در سخن پردازى از هر جهت آراسته، امّا از صلح و دوستى نشانهاى نداشت، و آکنده از افسانههایى بود که هیچ نشانى از دانش و بردبارى در آن به چشم نمىخورد. در نوشتن این نامه کسى را مانى که پاى در گل فرو رفته، و در بیغولهها سرگردان است، مقامى را مىطلبى که از قدر و ارزش تو والاتر است، و هیچ عقابى را توان پرواز بر فراز آن نیست و چون ستاره دور دست «عیّوق» از تو دور است. پناه بر خدا که پس از من ولایت مسلمانان را بر عهده گیرى، و سود و زیان آن را بپذیرى، یا براى تو با یکى از مسلمانان پیمانى یا قراردادى را امضا کنم. از هم اکنون خود را دریاب، و چارهاى بیندیش، که اگر کوتاهى کنى، و براى در هم کوبیدنت بندگان خدا برخیزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را که امروز از تو مىپذیرند فردا نخواهند پذیرفت، با درود.
ترجمه نامه 64 (نامهاى در جواب معاویه)
1 پاسخ تهدیدات نظامى معاویه
پس از یاد خدا و درود چنانکه یاد آور شدى، ما و شما دوست بودیم و هم خویشاوند، امّا دیروز میان ما و شما بدان جهت جدایى افتاد که ما ایمان آوردیم و شما کافر شدید، و امروز ما در اسلام استوار ماندیم، و شما آزمایش گردیدید، اسلام آوردگان شما با ناخوشنودى، آنهم زمانى به اسلام روى آوردند که بزرگان عرب تسلیم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شدند، و در گروه او قرار گرفتند. در نامهات نوشتى که طلحه و زبیر را کشته، و عایشه را تبعید کردهام، و در کوفه و بصره منزل گزیدم، این امور ربطى به تو ندارد، و لازم نیست از تو عذر بخواهد. و نوشتى که با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد من مىآیى، هجرت از روزى که برادرت «یزید» در فتح مکّه اسیر شد پایان یافت، پس اگر در ملاقات با من شتاب دارى، دست نگهدار، زیرا اگر من به دیدار تو بیایم سزاوارتر است، که خدا مرا به سوى تو فرستاده تا از تو انتقام گیرم، و اگر تو با من دیدار کنى چنان است که شاعر اسدى گفت: «تندباد تابستانى سخت مىوزد و آنها را با سنگ ریزهها، و در میان غبار و تخته سنگها، در هم مىکوبند»
2 یاد آورى سوابق نظامى در پیروزیها
و در نزد من همان شمشیرى است که در جنگ بدر بر پیکر جدّ و دایى و برادرت زدم. به خدا سوگند، مىدانم تو مردى بىخرد و دل تاریک هستى بهتر است در باره تو گفته شود از نردبانى بالا رفتهاى که تو را به پرتگاه خطرناکى کشانده، و نه تنها سودى براى تو نداشته، که زیانبار است، زیرا تو غیر گمشده خود را مىجویى، و غیر گلّه خود را مىچرانى. منصبى را مىخواهى که سزاوار آن نبوده، و در شأن تو نیست، چقدر گفتار تو با کردارت فاصله دارد چقدر به عموها و دایىهاى کافرت شباهت دارى شقاوت و آرزوى باطل آنها را به انکار نبوّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وا داشت، و چنانکه مىدانى در گورهاى خود غلتیدند، نه در برابر مرگ توانستند دفاع کنند، و نه آنگونه که سزاوار بود از حریمى حمایت، و نه در برابر زخم شمشیرها خود را حفظ کردند، که شمشیرها در میدان جنگ فراوان، و سستى در برابر آن شایسته نیست. تو در باره کشندگان عثمان فراوان حرف زدى، ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس در باره آنان از من داورى بطلب، که شما و مسلمانان را به پذیرفتن دستورات قرآن وادارم، امّا آنچه را که تو مىخواهى، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر، او را بفریبند، سلام بر آنان که سزاوار سلامند.
ترجمه نامه 63
(در آستانه جنگ جمل، در سال 36 هجرى به امام گزارش رسید که ابو موسى اشعرى، فرماندار کوفه مردم را براى پیوستن به امام باز مىدارد، امام این نامه را به او نوشت)
باز داشتن ابو موسى از فتنه انگیزى
از بنده خدا على امیر مؤمنان به عبد اللّه بن قیس (ابو موسى اشعرى) پس از ستایش پروردگار و درود سخنى از تو به من رسیده که هم به سود، و هم به زیان تو است، چون فرستاده من پیش تو آید. دامن همّت به کمر زن، کمرت را براى جنگ محکم ببند، و از سوراخ خود بیرون آى، و مردم را براى جنگ بسیج کن. اگر حق را در من دیدى بپذیر، و اگر دو دل ماندى کناره گیر. به خدا سوگند هر جا که باشى تو را بیاورند و به حال خویش رها نکنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشکت در هم ریزد، و در کنار زدنت از حکومت شتاب کنند، چنانکه از پیش روى خود همانگونه بترسى که از پشت سرت هراسناکى . حوادث جارى کشور آنچنان آسان نیست که تو فکر مىکنى، بلکه حادثه بسیار بزرگى است که باید بر مرکبش سوار شد، و سختىهاى آن را هموار کرد، و پیمودن راههاى سخت و کوهستانى آن را آسان کرد، پس فکرت را به کار گیر، و مالک کار خویش باش، و سهم و بهرهات را بردار، اگر همراهى با ما را خوش ندارى کناره گیر، بى آن که مورد ستایش قرار گیرى یا رستگار شوى، که سزاوار است تو در خواب باشى و دیگران مسئولیّتهاى تو را بر آورند، و از تو نپرسند که کجا هستى و به کجا رفتهاى به خدا سوگند این راه حق است و به دست مرد حق انجام مىگیرد، و باکى ندارم که خدا نشناسان چه مىکنند با درود.
ترجمه نامه 62
(نامه به مردم مصر، که همراه مالک اشتر در سال 38 هجرى فرستاد)
1 مظلومیّت امام در خلافت
پس از یاد خدا و درود خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان، و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آنگاه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا نه در فکرم مىگذشت، و نه در خاطرم مىآمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود که با او بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام باز گشته، مىخواهند دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنهاى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم، که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالاى چند روزه دنیاست و به زودى ایّام آن مىگذرد چنانکه سراب ناپدید شود، یا چونان پارههاى ابر که زود پراکنده مىگردد. پس در میان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آن که باطل از میان رفت، و دین استقرار یافته، آرام شد. (بخشى از همین نامه است)
2 شجاعت و دشمن شناسى امام علیه السّلام
به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند، نه باکى داشته، و نه مىهراسم. من به گمراهى آنان و هدایت خود که بر آن استوارم، آگاهم، و از طرف پروردگارم به یقین رسیدهام، و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او امیدوارم. لکن از این اندوهناکم که بىخردان، و تبهکاران این امّت، حکومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگى کشند، با نیکوکاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند، زیرا از آنان کسى در میان شماست که شراب نوشید و حد بر او جارى شد، و کسى که اسلام را نپذیرفت امّا بناحق بخششهایى به او عطا گردید .
اگر اینگونه حوادث نبود شما را بر نمىانگیختم، و سرزنشتان نمىکردم، و شما را به گرد آورى تشویق نمىکردم، و آنگاه که سرباز مىزدید رهاتان مىکردم. آیا نمىبینید که مرزهاى شما را تصرّف کردند و شهرها را گشودند و دستاوردهاى شما را غارت کردند و در میان شهرهاى شما آتش جنگ را بر افروختند. براى جهاد با دشمنان کوچ کنید، خدا شما را رحمت کند،
در خانههاى خود نمانید، که به ستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهید شد، و بهره زندگى شما از همه پستتر خواهد بود، و همانا برادر جنگ، بیدارى و هوشیارى است، هر آن کس که به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابید با درود.
ترجمه نامه 61
(نامه به کمیل بن زیاد نخعى ، فرماندار «هیت» و نکوهش او در ترک مقابله با لشکریان مهاجم شام که در سال 38 هجرى نوشته شد)
نکوهش از فرمانده شکست خورده
پس از یاد خدا و درود سستى انسان در انجام کارهایى که بر عهده اوست، و پافشارى در کارى که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسدارى از مرزهایى که تو را بر آن گمارده بودیم و کسى در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشهاى باطل است. تو در آنجا پلى شدهاى که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى که با تو نبرد کنند، و نه هیبتى دارى که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزى را مىتوانى حفظ کنى، و نه شوکت دشمن را مىتوانى در هم بشکنى، نه نیازهاى مردم دیارت را کفایت مىکنى، و نه امام خود را راضى نگه مىدارى.
ترجمه نامه 60
(نامه به فرماندارانى که لشکر از شهرهاى آنان عبور مىکند)
جبران خسارتها در مانورهاى نظامى
از بنده خدا، على امیر مؤمنان، به گرد آوران مالیات و فرمانداران شهرهایى که لشکریان از سرزمین آنان مىگذرند. پس از یاد خدا و درود همانا من سپاهیانى فرستادم که به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب کرده به ایشان سفارش کردم، و بر آزار نرساندن به دیگران، و پرهیز از هر گونه شرارتى تأکید کردهام، و من نزد شما و پیمانى که با شما دارم از آزار رساندن سپاهیان به مردم بیزارم، مگر آن که گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چارهاى جز آن نداشته باشد. پس کسى را که دست به ستمکارى زند کیفر کنید، و دست افراد سبک مغز خود را از زیان رساندن به لشکریان، و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثناء کردم باز دارید. من پشت سر سپاه در حرکتم، شکایتهاى خود را به من رسانید، و در امورى که لشکریان بر شما چیره شدهاند که قدرت دفع آن را جز با کمک خدا و من ندارید، به من مراجعه کنید، که با کمک خداوند آن را بر طرف خواهم کرد. ان شاء الله
ترجمه نامه 59
(نامه به أسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان در جنوب شهر سر پل ذهاب امروزى)
مسئولیّتهاى فرماندهى
پس از یاد خدا و درود. اگر رأى و اندیشه زمامدار دچار دگرگونى شود، او را از اجراى عدالت بسیار باز مىدارد. پس باید که کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد، زیرا در ستمکارى بهایى براى عدالت یافت نمىشود. از آنچه که همانند آن را بر دیگران نمىپسندى پرهیز کن، و نفس خود را در حالى که امیدوار به پاداش الهى بوده و از کیفر او هراسناکى، به انجام آنچه خداوند بر تو واجب گردانیده است، وادار ساز. و بدان که دنیا سراى آزمایش است، و دنیا پرست ساعتى در آن نمىآساید جز آن که در روز قیامت از آن افسوس مىخورد، و هرگز چیزى تو را از حق بىنیاز نمىگرداند. و از جمله حقّى که بر توست آن که نفس خویش را نگهبان باشى، و به اندازه توان در امور رعیّت تلاش کنى، زیرا آنچه در این راه نصیب تو مىشود، برتر از آن است که از نیروى بدنى خود از دست مىدهى. با درود.
ترجمه نامه 58 (نامه به شهرهاى دور براى روشن ساختن حوادث صفین)
افشاى حوادث جنگ صفین
آغاز کار چنین بود که ما با مردم شام دیدار کردیم، که در ظاهر پروردگار ما یکى، و پیامبر ما یکى، و دعوت ما در اسلام یکى بود، و در ایمان به خدا و تصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگرى برترى نداشت، و با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن بر کناریم. پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ، و آرام کردن مردم، به چاره جویى و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود، و به وحدت برسند، و ما براى اجراى عدالت نیرومند شویم. امّا شامیان پاسخ دادند: «چارهاى جز جنگ نداریم» پس (از پیشنهاد حق ما) سرباز زدند، و جنگ در گرفت، و تداوم یافت، و آتش آن زبانه کشید. پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرو رفت، و چنگال آن سخت کارگر افتاد، به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ دادیم، و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم، تا حجّت را بر آنان تمام کنیم، و راه عذر خواهى را ببندیم. آنگاه آن که بر پیمان خود استوار ماند، از هلاکت نجات یافت، و آن کس که در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او کشید، و بلاى تیره روزى گرد سرش گردانید.
ترجمه نامه 57 (نامه به مردم کوفه در سال 36 هجرى هنگام حرکت از مدینه به سوى بصره)
روش بسیج کردن مردم براى جهاد
پس از یاد خدا و درود من از جایگاه خود، مدینه بیرون آمدم، یا ستمکارم یا ستم دیده، یا سرکشى کردم یا از فرمانم سرباز زدند. همانا من خدا را به یاد کسى مىآورم که این نامه به دست او رسد، تا به سوى من کوچ کند: اگر مرا نیکوکار یافت یارى کند، و اگر گناهکار بودم مرا به حق بازگرداند.
ترجمه نامه 56 (نامه به فرمانده سپاه، شریح بن هانى که او را در سال 36 هجرى به سوى شام حرکت داد.)
اخلاق فرماندهى
در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فریب کارى دنیا بر نفس خویش بیمناک باش، و هیچ گاه از دنیا ایمن مباش، بدان که اگر براى چیزهایى که دوست مىدارى، یا آنچه را که خوشایند تو نیست، خود را باز ندارى، هوسها تو را به زیانهاى فراوانى خواهند کشید، سپس نفس خود را باز دار و از آن نگهبانى کن، و به هنگام خشم، بر نفس خویش شکننده و حاکم باش.
ترجمه نامه 55 (نامه به معاویه که در سال 37 هجرى پیش از نبرد صفین نوشته شد)
اندرز دادن به دشمن
پس از یاد خدا و درود همانا خداوند سبحان دنیا را براى آخرت قرار داده، و مردم را در دنیا به آزمایش گذاشت، تا روشن شود کدام یک نیکوکارتر است. ما را براى دنیا نیافریدهاند، و تنها براى دنیا به تلاش فرمان داده نشدیم، به دنیا آمدیم تا در آن آزمایش گردیم. و همانا خداوند مرا به تو، و تو را با من آزمود، و یکى از ما را بر دیگرى حجّت قرار داد. تو با تفسیر دروغین قرآن به دنیا روى آوردى، و چیزى از من درخواست مىکنى که دست و زبانم هرگز به آن نیالود (قتل عثمان). تو و مردم شام، آن دروغ را ساختید و به من تهمت زدید تا آگاهان شما مردم ناآگاه را، و ایستادگان شما زمینگیر شدگان را بر ضدّ من تحریک کنند. معاویه از خدا بترس، و با شیطانى که مهار تو را مىکشد، مبارزه کن، و به سوى آخرت که راه من و تو است باز گرد، و بترس از خدا که به زودى با بلایى کوبنده ریشهات را بر کند، و نسل تو را بر اندازد. همانا براى تو به خدا سوگند مىخورم، سوگندى که بر آن وفا دارم، اگر روزگار من و تو را در یک جا گرد آورد، همچنان بر سر راه تو خواهم ماند: «تا خدا میان ما داورى کند و او بهترین داوران است»
ترجمه نامه 54 (نامه به طلحه و زبیر که ابو جعفر اسکافى آن را در کتاب مقامات در بخش فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام آورد که در سال 36 هجرى نوشته و توسّط عمران بن حصین فرستاد).
پاسخ به ادّعاهاى سران جمل
پس از یاد خدا و درود شما مىدانید- گر چه پنهان مىدارید- که من براى حکومت در پى مردم نرفته، تا آنان به سوى من آمدند، و من قول بیعت نداده تا آن که آنان با من بیعت کردند، و شما دو نفر از کسانى بودید که مرا خواستند و بیعت کردند. همانا بیعت عموم مردم با من نه از روى ترس قدرتى مسلّط بود، و نه براى به دست آوردن متاع دنیا. اگر شما دو نفر از روى میل و انتخاب بیعت کردید تا دیر نشده (از راهى که در پیش گرفتهاید) باز گردید، و در پیشگاه خدا توبه کنید. و اگر در دل با اکراه بیعت کردید خود دانید، زیرا این شما بودید که مرا در حکومت بر خویش راه دادید، اطاعت از من را ظاهر، و نافرمانى را پنهان داشتید. به جانم سوگند شما از سایر مهاجران سزاوارتر به پنهان داشتن عقیده و پنهان کارى نیستید. اگر در آغاز بیعت کنار مىرفتید (و بیعت نمىکردید) آسانتر بود که بیعت کنید و سپس به بهانه سرباز زنید. شما پنداشتهاید که من کشنده عثمان مىباشم، بیایید تا مردم مدینه کسى بین من و شما داورى کنند، آنان که نه از من طرفدارى کرده و نه به یارى شما برخاسته، سپس هر کدام به اندازه جرمى که در آن حادثه داشته، مسؤولیّت آن را پذیرا باشد. اى دو پیر مرد، از آنچه در اندیشه دارید باز گردید، هم اکنون بزرگترین مسئله شما، عار است، پیش از آن که عار و آتش خشم پروردگار، دامنگیرتان گردد. با درود.
ترجمه نامه 52 (نامه به فرمانداران شهرها در باره وقت نماز)
وقتهاى نماز پنجگانه
پس از یاد خدا و درود نماز ظهر را با مردم وقتى بخوانید که آفتاب به طرف مغرب رفته، سایه آن به اندازه دیوار آغل بز گسترده شود، و نماز عصر را با مردم هنگامى بخوانید که خورشید سفید است و جلوه دارد و پارهاى از روز مانده که تا غروب مىتوان دو فرسخ راه را پیمود. و نماز مغرب را با مردم زمانى بخوانید که روزه دار افطار، و حاجى از عرفات به سوى منى کوچ مىکند. و نماز عشاء را با مردم وقتى بخوانید که شفق پنهان، و یک سوّم از شب بگذرد، و نماز صبح را با مردم هنگامى بخوانید که شخص چهره همراه خویش را بشناسد، و نماز جماعت را در حد ناتوان آنان بگزارید، و فتنهگر مباشید.
ترجمه نامه 51 (نامه به کارگزاران بیت المال)
اخلاق اجتماعى کارگزاران اقتصادى
از بنده خدا على امیر مؤمنان به کارگزاران جمع آورى مالیات. پس از یاد خدا و درود. همانا کسى که از روز قیامت نترسد، زاد و توشهاى از پیش نخواهد فرستاد. بدانید مسئولیّتى را که به عهده گرفتهاید اندک امّا پاداش آن فراوان است، اگر براى آنچه که خدا نهى کرد «مانند ستمکارى و دشمنى» کیفرى نبود. براى رسیدن به پاداش در ترک آن نیز عذرى وجود نداشت، در روابط خود با مردم انصاف داشته باشید، و در بر آوردن نیازهایشان شکیبا باشید. همانا شما خزانهداران مردم. و نمایندگان ملّت، و سفیران پیشوایان هستید، هرگز کسى را از نیازمندى او باز ندارید، و از خواستههاى مشروعش محروم نسازید، و براى گرفتن مالیات از مردم، لباسهاى تابستانى یا زمستانى، و مرکب سوارى، و برده کارى او را نفروشید، و براى گرفتن درهمى، کسى را با تازیانه نزنید، و به مال کسى «نمازگزار باشد، یا غیر مسلمانى که در پناه اسلام است» دست اندازى نکنید، جز اسب یا اسلحهاى که براى تجاوز به مسلمانها به کار گرفته مىشود. زیرا براى مسلمان جایز نیست آنها را در اختیار دشمنان اسلام بگذارد، تا نیرومندتر از سپاه اسلام گردند. از پند دادن به نفس خویش هیچ گونه کوتاهى نداشته، از خوشرفتارى با سپاهیان، و کمک به رعایا، و تقویت دین خدا، غفلت نکنید، و آنچه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهید. همانا خداى سبحان از ما و شما خواسته است که در شکرگزارى کوشا بوده، و با تمام قدرت او را یارى کنیم، «و نیرویى جز از جانب خدا نیست».
ترجمه نامه 50(نامه به فرماندهان سپاه)
1 پرهیز از غرور زدگى در نعمتها
از بنده خدا، على بن ابى طالب، امیر مؤمنان به نیروهاى مسلّح و مرز داران کشور پس از یاد خدا و درود همانا بر زمامدار واجب است که اگر اموالى به دست آورد، یا نعمتى مخصوص او شد، دچار دگرگونى نشود، و با آن اموال و نعمتها، بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانى بیشترى روا دارد.
2 مسئولیّتهاى رهبرى و نظامیان
آگاه باشید حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگى هیچ رازى را از شما پنهان ندارم، و کارى را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم، و در پرداخت حق شما کوتاهى نکرده و در وقت تعیین شده آن بپردازم، و با همه شما به گونهاى مساوى رفتار کنم. پس وقتى من مسئولیّتهاى یاد شده را انجام دهم، بر خداست که نعمتهاى خود را بر شما ارزانى دارد، و اطاعت من بر شما لازم است، و نباید از فرمان من سرپیچى کنید، و در انجام آنچه صلاح است سستى ورزید، و براى رسیدن به حق تلاش کنید، حال اگر شما پایدارى نکنید، خوارترین افراد نزد من انسان کج رفتار است، که او را به سختى کیفر خواهم داد، و هیچ راه فرارى نخواهد داشت، پس دستور العملهاى ضرورى را از فرماندهانتان دریافت داشته، و از فرماندهان خود در آنچه که خدا امور شما را اصلاح مىکند، اطاعت کنید، با درود.
ترجمه نامه 49 (نامه دیگرى به معاویه)
هشدار به معاویه از دنیا پرستى
پس از یاد خدا و درود همانا دنیا انسان را به خود سرگرم و از دیگر چیزها باز مىدارد. دنیا پرستان چیزى از دنیا به دست نمىآوردند جز آن که درى از حرص به رویشان گشوده، و آتش عشق آنان تندتر مىگردد، کسى که به دنیاى حرام برسد از آنچه به دست آورده راضى و بى نیاز نمىشود، و در فکر آن است که به دست نیاورده، امّا سر انجام آن، جدا شدن از فراهم آوردهها، و به هم ریختن بافته شدههاست. اگر از آنچه گذشته عبرت گیرى، آنچه را که باقى مانده مىتوانى حفظ کنى. با درود.
ترجمه نامه 48 (نامه به معاویه در ماه صفر سال 38 هجرى در صفین)
اندرز دادن دشمن
همانا ستمگرى و دروغ پردازى، انسان را در دین و دنیا رسوا مىکند، و عیب او را نزد عیب جویان آشکار مىسازد، و تو مىدانى آنچه که از دست رفت باز نمىگردد. گروهى باطل طلبیدند، و خواستند با تفسیر دروغین، حکم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند. معاویه، از روزى بترس که صاحبان کارهاى پسندیده خوشحالند، و تأسف مىخوردند که چرا عملشان اندک است، آن روز کسانى که مهار خویش در دست شیطان دادند سخت پشیمانند. تو ما را به داورى قرآن خواندى، در حالى که خود اهل قرآن نیستى، و ما هم پاسخ مثبت به تو ندادیم، بلکه داورى قرآن را گردن نهادیم. با درود.
ترجمه نامه 47 (وصیّت امام علیه السلام به حسن و حسین علیهما السّلام پس از ضربت ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد مىباشد که در ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه مطرح فرمود)
1 پندهاى جاودانه
شما را به ترس از خدا سفارش مىکنم، به دنیا پرستى روى نیاورید، گر چه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مىدهید اندوهناک مباشید، حق را بگویید، و براى پاداش الهى عمل کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید. شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کسانى را که این وصیّت به آنها مىرسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ایجاد صلح و آشتى در میانتان سفارش مىکنم، زیرا من از جدّ شما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مىفرمود: «اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است». خدا را خدا را در باره یتیمان، نکند آنان گاهى سیر و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضایع گردد خدا را خدا را در باره همسایگان، حقوقشان را رعایّت کنید که وصیّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شماست، همواره به خوشرفتارى با همسایگان سفارش مىکرد تا آنجا که گمان بردیم براى آنان ارثى معیّن خواهد کرد. خدا را خدا را در باره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشى گیرند. خدا را خدا را در باره نماز، چرا که ستون دین شماست. خدا را خدا را در باره خانه خدا، تا هستید آن را خالى مگذارید، زیرا اگر کعبه خلوت شود، مهلت داده نمىشوید. خدا را خدا را در باره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خویش در راه خدا. بر شما باد به پیوستن با یکدیگر، و بخشش همدیگر، مبادا از هم روى گردانید، و پیوند دوستى را از بین ببرید. امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که بدهاى شما بر شما مسلّط مىگردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد (سپس فرمود).
2 سفارش به رعایت مقررات عدالت در قصاص
اى فرزندان عبد المطلّب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسى دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضاى او را مبرید، من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: «بپرهیزید از بریدن اعضاى مرده، هر چند سگ دیوانه باشد».
ترجمه نامه 46 (نامه به یکى از فرمانداران در سال 38 هجرى، نوشتهاند این نامه به مالک اشتر نوشته شد)
مسئوولیّت فرماندارى و اخلاق اجتماعى
پس از یاد خدا و درود همانا تو از کسانى هستى که در یارى دین از آنها کمک مىگیرم، و سرکشى و غرور گناهکاران را در هم مىکوبم. و مرزهاى کشور اسلامى را که در تهدید دشمن قرار دارند حفظ مىکنم، پس در مشکلات از خدا یارى جوى، و درشتخویى را با اندک نرمى بیامیز. در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن، و در جایى که جز با درشتى کار انجام نگیرد، درشتى کن، پر و بالت را برابر رعیّت بگستران، با مردم گشاده روى و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند، و نا توانان از عدالت تو مأیوس نگردند. با درود