پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

۰۹۸۳

حق بیک معنى نظم بنیادین انسانى در دو قلمرو فرد و اجتماع است .

 

برهم زدن این نظم بنیادین با فریفتن خود با اینکه امکان زندگى کردن در اشکال دیگر نیز وجود دارد نه ضررى به حق وارد میآورد و نه باطل را عامل نظم بنیادین میسازد . حق ، همیشه حق بوده و حق خواهد بود . و چنانکه در مباحث گذشته گفتیم : هرگز وارد میدان نبرد با قدرت و باطل نمیگردد ، تا گاهى شکست بخورد و گاهى دیگر پیروز گردد . و باطل همیشه باطل بوده و باطل خواهد بود . اگر هم در جولانگاه امیال و خودخواهى ها میدان را به دست بگیرد ، چنانکه امیر المؤمنین فرموده است : باز دولت حقیقى از آن حق است .

 

بهمین جهت است که انحراف و روى گردانیدن از حق ، باطل را از باطل بودن و مختصات آن که تباهى نظم بنیادین زندگى است ، از بین نمیبرد . آنانکه حق و باطل را دو مفهوم اعتبارى یا ساختگى تلقى نموده و اصالت را تنها در خود نفس کشیدن و غوطه خوردن در شهوات و هوا و هوس ها مى دانند ، یا واقعاً معناى حق و باطل را درک نکرده اند ، [ که این جهالت قطعاً کشف از جهالت به موجودیت خویش مینماید ] و یا نتوانسته اند در مسیر زندگى فکرى درباره شخصیت و « من » خود نمایند . گروهى دیگر از آنانکه تا حدودى از اصطلاحات علمى و فلسفى بهره اى گرفته اند ، نسبى بودن موارد و مصادیق حق و باطل را دلیل عدم اصالت حق دانسته و گمان برده اند که نسبى بودن [ 178 ] موارد و مصادیق حق و باطل میتواند دستاویزى براى انعطاف پذیرى هاى آنان بوده با فرمولهائى مانند « بارى بهرجهت » ، « نباید هیچ اصل و قاعده اى گریبان انسان را بگیرد » زندگى نمایند . مثل اینان مثل آن کسى است که در موقع تطهیر دعاى استنشاق را میخواند :

 

 

 

 

آن یکى در وقت استنجاء بگفت گفت شیخى خوب آورده اى لیک سوراخ دعا گم کرده اى

که مرا با بوى جنت دار جفت لیک سوراخ دعا گم کرده اى لیک سوراخ دعا گم کرده اى

بلى ، حق و باطل با نظر به تحول واقعیات و موضع گیرى انسانها در برابر آنها و با نظر به تحولات در شرایط وجودى خود انسان نسبى است ، چیزى که امروز مصداقى از حق است ، فردا مصداقى براى باطل محض است . کارى که در شرایطى خاص مصداقى از باطل است ، در شرایط دیگر مصداقى از حق مى باشد ، ولى هویت حق و باطل که اولى نظم بنیادین « حیات معقول » و دومى تباه کننده آن است ، زوال ناپذیر بوده ، تا انسان وجود دارد ، آن دو هویت نیز براى او مطرح است . بعنوان مثال : سپردن تدریس کلاس ششم ابتدائى بدست یک دانش آموز کلاس یکم دوم و سوم و چهارم و پنجم باطل محض است ولى سپردن یک کلاس دانشگاهى براى همان دانش آموز پس از طى مراحل دانشگاهى و رسیدن به مقام استادى ، حق محض است . دست برداشتن از لذت محدود براى گریز از ضرر ناگوار حق محض است ، در صورتیکه ارتکاب به مشقت و ضرر محدود براى بدست آوردن لذت بالاتر از آن مشقت نیز حق است . تأدیب کودک بوسیله خشونت ملایم و با هدف گیرى تربیت ، عین عدالت و حق درباره وى است ، در صورتیکه کمترین خشونت براى کودک نه با هدف گیرى تربیت ، بلکه براى اشباع حس انتقام جوئى باطل محض است .

 

اینگونه اختلافات در دو مفهوم حق و باطل مربوط به جریان عینى و موارد و مصادیق حق و باطل است ، نه به هویت آن دو . در هر نقطه اى از نظم بنیادین زندگى که یک جریان متنوع و دگرگون شونده است ، حقى وجود دارد و باطلى . [ 179 ] حق هر نقطه از این جریان ، عبارتست از قانون واقعى آن نقطه از نظر طبیعت مادى و روحى فردى و تشکل اجتماعى و باطل در هر نقطه از جریان مزبور انحراف از آن قانون واقعى است . اگر شما توانستید در تمام جریان زندگى نقطه اى بدون قانون مخصوص بخود پیدا کنید ، آنوقت میتوانید ادعا کنید که : حق و باطل ساخته ذهن آدمى است با این بیان ، مضمون جمله امیر المؤمنین علیه السلام چنین مى شود :

 

کسى که موجودیت خود را چنان رها کرده است ، که اهمیتى به حق نمیدهد و براى نظم بنیادین زندگى خود ، از حق برخوردار نمیگردد ، براى زندگى خود قانونى سراغ ندارد و چون براى زندگى خود قانونى سراغ ندارد ، نظم بنیادین زندگى او مختل است ، چنین شخصى هر حرکتى را انجام بدهد و با هر انگیزه اى زندگى خود را بجریان بیندازد ، باطل بوده و قطعاً به ضرر او تمام خواهد گشت .

 

با همین ملاک و ضابطه اى که حق و باطل را تفسیر نمودیم ، هدایت و ضلالت نیز قابل تفسیر است .

 

26 . الا و انّکم قد امرتم بالظّعن و دللتم على الزّاد ( آگاه باشید ، شما به کوچ از این دنیا مأمورید و به اندوختن زاد و توشه [ براى این سفر بس طولانى ] راهنمائى شده اید ) .

 

همه اجزاء و قوانین عالم هستى فریاد مى زنند : بروید و در این مسیر زاد و توشه اى براى وصول به سرنوشت نهائى همراه داشته باشید

 

ما انسانها در اقیانوس هستى چونان کشتى نشینانیم که دو نوع حرکت داریم :

 

نوع یکم حرکتى است که با اراده و فعالیت کشتیبان در راه بردن کشتى بوجود آمده ، مسیرى را که راننده کشتى در نظر گرفته است ، میپیمائیم .

 

این همان حرکت عمومى است که از ذره ناچیز گرفته تا کیهان بزرگ تحت [ 180 ] سلطه خداوندى براه افتاده اند و هیچ سکون و توقفى هم براى آن تصور نمیگردد . امر به این حرکت عمومى که همه اجزاء و پدیده ها و روابط جهان هستى و همه سطوح آن را بجریان لا ینقطع وادار نموده است ، امر تکوینى است که هیچ تمایل و آرزو و مقاومتى نمیتواند جلو آن جریان را گرفته و آنرا به سکون مبدل بسازد .

 

نوع دوم حرکتى است که کشتى نشینان براى بدست آوردن احتیاجات و رسیدن به خواسته هاى خود ، انجام میدهند . دستور به این حرکت از طرف کشتیبان و کارکنان کشتى ، دستور ارشاد تشریعى به سود خود کشتى نشینان است . در حقیقت کشتیبان آگاه به طول سفر و چگونگى آن و آگاه به احتیاجات و خواسته هاى کشتى نشینان قوانین و دستوراتى را صادر مینماید ، ولى بهره بردارى از آنها به تعقل و اختیار خود کشتى نشینان است . حال وضع ما انسانها هم در حرکت نوع دوم در کشتى بزرگ دنیا چنین است ما در این کشتى که داراى یک حرکت کلى رو به یک هدف بس والا است ، مأمور به حرکت تکاملى بوده ، اندک مسامحه و بى بند و بارى ما بدون اینکه اختلالى در حرکت کلى کشتى و اسرار و هدف آن ، وارد بسازد ، خلل در حرکت خاص خود ما ایجاد میکند که بحالتى پست تر از اجزاى خود کشتى که رهسپار منزلگه نهائى خویش است ، سقوط خواهیم کرد .

 

در این حرکت پرمعنا هیچ یک از آرمانهاى مربوط به در و دیوار کشتى و زینت و زیورها و خوراکى ها و پوشاکیها و صندلى هاى آن ، نمیتواند توشه اى براى ساحل اقیانوس زندگى باشد . مگر نه چنین است که :

 

 

 

 

عقل کشتى ، آرزو گرداب و دانش بادبان حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

میرفندرسکى حال که ساحل این اقیانوس پیشگاه ربوبى است و پیشگاه ربوبى [ 181 ] جایگاه باز شدن سطوح شخصیت آدمى است که آنها را در تکاپوى حیات ، ساخته و پرداخته است ، خوشى هاى کشتى که از آن پیاده شده ایم و دیگر هرگز روى آن را نخواهیم دید ، بچه کار خواهد آمد ؟ در برابر جاذبه پیشگاه ربوبى ، همه عوامل جذب کننده کشتى زندگى که در پشت سر گذاشته ایم ، جز اسباب بازى ناچیز کودکان خردسال در برابر مالکیت جهان هستى براى یک خردمند عالیمقام ، نمایشى نخواهد داشت . پس هم اکنون از کمال و جمال و جلال روحى توشه ها برداریم که شایستگى ورود به جاذبه کمال و جمال و جلال الهى را حاصل بداریم .

 

30 . و انّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان : اتّباع الهوى و طول الأمل فتزوّدوا فى الدّنیا ما تحرزون به انفسکم غدا ( وحشتناکترین هراسى که درباره شما دارم ، دو چیز است : پیروى از هوى و درازى آرزوها . در این دنیا از خود دنیا توشه اى بردارید که فردا بتوانید موجودیت خود را [ آنچنانکه شایسته است ] دارا بوده باشید )

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد