پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

پژوهش

تحقیق و بررسی کلام مولا و ارتباط آن با قرآن

خ237

ترجمه خطبه 237

 

سفارش به نیکوکارى

حال که زنده و برقرارید، پس عمل نیکو انجام دهید، زیرا پرونده‏ها گشوده، راه توبه آماده، و خدا فراریان را فرا مى‏خواند، و بدکاران امید بازگشت دارند. عمل کنید، پیش از آن که چراغ عمل خاموش، و فرصت پایان یافته،  و اجل فرارسیده، و در توبه بسته، و فرشتگان به آسمان پرواز کنند.  پس هر کسى با تلاش خود براى خود، از روزگار زندگانى براى ایّام پس از مرگ، از دنیاى فنا پذیر براى جهان پایدار، و از گذرگاه دنیا براى زندگى جاودانه آخرت، توشه برگیرد، انسان باید از خدا بترسد، زیرا تا لحظه مرگ فرصت داده شده،  و مهلت عمل نیکو دارد. انسان باید نفس را مهار زند، و آن را در اختیار گرفته از طغیان و گناهان باز دارد، و زمام آن را به سوى اطاعت پروردگار بکشاند.

 

خ236

ترجمه خطبه 236

(از هجرت و پیوستن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم سخن مى‏گوید)

 

یاد مشکلات هجرت

خود را در راهى قرار دادم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رفته بود، و همه جا از او پرسیدم تا به سرزمین «عرج» رسیدم .

 

«این جملات در یک سخن طولانى آمده است، جمله «فأطأ ذکره» (در همه جا از او مى‏پرسیدم.) یکى از سخنانى است که در اوج فصاحت قرار دارد، یعنى خبر حرکت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از ابتداء حرکت تا پایان به من مى‏رسید، که امام این معنا را با کنایة آورده است)

 

خ235

ترجمه خطبه 235

(به هنگام غسل دادن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود)

 

در سوگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم

پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشته‏اى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایى واداشت ، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایى امر نمى‏کردى، و از بى‏تابى نهى نمى‏فرمودى، آنقدر اشک مى‏ریختم تا اشک‏هایم تمام شود،  و این درد جانکاه همیشه در من مى‏ماند، و اندوهم جاودانه مى‏شد، که همه اینها در مصیب تو ناچیز است چه باید کرد که زندگى را دوباره نمى‏توان بازگرداند، و مرگ را نمى‏شود مانع شد، پدر و مادرم فداى تو ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار.

 

خ234

ترجمه خطبه 234

(ذعلب یمانى از جمله احمد بن قتیبة، از عبد الله بن یزید، از مالک بن دحیه نقل کرد که در حضور امام از علّت تفاوت‏هاى میان مردم پرسیدند، امام فرمود)

 

علل تفاوت‏ها میان انسان‏ها

علّت تفاوت‏هاى میان مردم، گوناگونى سرشت آنان است، زیرا آدمیان در آغاز، ترکیبى از خاک شور و شیرین، سخت و نرم، بودند، پس آنان به میزان نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک،  و به اندازه دورى آن از هم دور و متفاوتند . یکى زیبا روى و کم خرد، و دیگرى بلند قامت و کم همّت، یکى زشت روى و نیکوکار، دیگرى کوتاه قامت  و خوش فکر،  یکى پاک سرشت و بد اخلاق، دیگرى خوش قلب و آشفته عقل، و آن دیگرى سخنورى دل آگاه است.

 

خ233

ترجمه خطبه 233

(هنگامى که «جعدة بن هبیرة» خواهر زاده امام علیه السّلام نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگوید فرمود)

 

1 فصاحت و بلاغت اهل بیت علیهم السّلام

آگاه باشید، همانا زبان، پاره‏اى از وجود انسان است، اگر آمادگى نداشته باشد، سخن نمى‏گوید، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمى‏دهد، همانا ما امیران سخن مى‏باشیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده، و شاخه‏هاى آن بر ما سایه افکنده است.  

 

2 علل سقوط جامعه انسانى

خدا شما را رحمت کند، بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویى عاجز، و حق طلبان بى ارزشند، مردم گرفتار گناه،  و به سازشکارى همداستانند، جوانانشان بد اخلاق، و پیر مردانشان گنه کار، و عالمشان دو رو، و نزدیکانشان سود جوینده، نه خردسالانشان بزرگان را احترام مى‏کنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى‏گیرند.

 

خ232

ترجمه خطبه 232

(عبد الله بن زمعة  از یاران امام بود و درخواست مالى داشت، در جوابش فرمود)

 

احتیاط در مصرف بیت المال

این اموال که مى‏بینى نه مال من و نه از آن توست، غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى، و گر نه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.

 

خ231

ترجمه خطبه 231

(این سخنرانى در سرزمین «ذى قار»  هنگام حرکت به سوى بصره در سال 36 هجرى ایراد شد و واقدى آن را در کتاب «جمل» نقل کرد)

 

ویژگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم

پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنچه را که به ابلاغ شد آشکار کرد، و پیام‏هاى پروردگارش را رساند. او شکاف‏هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله‏ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنى‏ها و کینه‏هاى بر افروخته در دل‏ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى بر قرار کرد.

 

خ230

ترجمه خطبه 230

 

1 پرهیزکارى و عمل

همانا ترس از خدا کلید هر در بسته، و ذخیره رستاخیز، و عامل آزادگى از هر گونه بردگى، و نجات از هر گونه هلاکت است. در پرتو پرهیزکارى، تلاشگران پیروز، پرواکنندگان از گناه رستگار، و به هر آرزویى مى‏توان رسید.  مردم عمل کنید که عمل نیکو به سوى خدا بالا مى‏رود، و توبه سودمند است، و دعا به اجابت مى‏رسد، و آرامش برقرار،  و قلم‏هاى فرشتگان در جریان است. به سوى اعمال نیکو بشتابید پیش از آن که عمرتان پایان پذیرد، یا بیمارى مانع شود، و یا تیر مرگ شما را هدف قرار دهد. 

 

2 ضرورت یاد مرگ

مرگ نابود کننده لذّت‏ها، تیره کننده خواهش‏هاى نفسانى، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کننده‏اى دوست نداشتنى، هماوردى شکست ناپذیر و کینه توزى است که بازخواست نمى‏شود،  دام‏هاى خود را هم اکنون بر دست و پاى شما آویخته، و سختى‏هایش شما را فرا گرفته، و تیرهاى خود را به سوى شما پرتاب کرده است. قهرش بزرگ، و دشمنى او پیاپى و تیرش خطا نمى‏کند. چه زود است که سایه‏هاى مرگ،  و شدّت دردهاى آن، و تیرگى‏هاى لحظه جان کندن، و بیهوشى سکرات مرگ، و ناراحتى و خارج شدن روح از بدن،  و تاریکى چشم پوشیدن از دنیا، و تلخى خاطره‏ها، شما را فرا گیرد. پس ممکن است ناگهان مرگ بر شما هجوم آورد، و گفتگوهایتان را خاموش، و جمعیّت شما را پراکنده، و نشانه‏هاى شما را نابود، و خانه‏هاى شما را خالى، و میراث خواران شما را بر انگیزد تا ارث شما را تقسیم کنند،  آنان یا دوستان نزدیکند که به هنگام مرگ نفعى نمى‏رسانند، یا نزدیکان غم زده‏اى که نمى‏توانند جلوى مرگ را بگیرند، یا سرزنش کنندگانى که گریه و زارى نمى‏کنند. 

 

3 سفارش به نیکوکارى

بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگى و آماده شدن، و جمع آورى زاد و توشه آخرت  و در دوران زندگى دنیا. دنیا شما را مغرور نسازد، چنانکه گذشتگان شما و امّت‏هاى پیشین را در قرون سپرى شده مغرور ساخت. آنان که دنیا را دوشیدند، به غفلت زدگى در دنیا گرفتار آمدند، فرصت‏ها را از دست دادند،  و تازه‏هاى آن را فرسوده ساختند، سرانجام خانه‏هایشان گورستان، و سرمایه‏هایشان ارث این و آن گردید، آنان که نزدیکشان را نمى‏شناسند، و به گریه کنندگان خود توجّهى ندارند، و نه دعوتى را پاسخ مى‏گویند.  مردم از دنیاى حرام بپرهیزید، که حیله‏گر و فریبنده و نیرنگ‏باز است، بخشنده‏اى باز پس گیرنده، و پوشنده‏اى برهنه کننده است،  آسایش دنیا بى دوام، و سختى‏هایش بى پایان، و بلاهایش دائمى است.

 

4 دنیا و زاهدان

زاهدان گروهى از مردم دنیایند که دنیا پرست نمى‏باشند،  پس در دنیا زندگى مى‏کنند امّا آلودگى دنیا پرستان را ندارند، در دنیا با آگاهى و بصیرت عمل مى‏کنند، و در ترک زشتى‏ها از همه پیشى مى‏گیرند، بدن‏هایشان به گونه‏اى در تلاش و حرکت است که گویا میان مردم آخرتند، اهل دنیا را مى‏نگرند که مرگ بدن‏ها را بزرگ مى‏شمارند، امّا آنها مرگ دل‏هاى زندگان را بزرگ‏تر مى‏دانند.

 

خ229

ترجمه خطبه 229

(وصف روز بیعت مردم با امام علیه السّلام که شبیه این خطبه در عبارات گذشته آمد)

 

ویژگى‏هاى بیعت مردم با امام

دست مرا براى بیعت مى‏گشودید و من مى‏بستم، شما آن را به سوى خود مى‏کشیدید و من آن را مى‏گرفتم‏ سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم مى‏آورند بر من هجوم آوردید، تا آن که بند کفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد،  و افراد ناتوان پایمال گردیدند. آنچنان مردم در بیعت با من خشنود بودند که خردسالان شادمان، و پیران براى بیعت کردن، لرزان به راه افتادند، و بیماران بر دوش خویشان سوار، و دختران، جوان بى نقاب به صحنه آمدند .

 

خ228

ترجمه خطبه 228

(در تعریف سلمان فارسى که قبل از پیدایش فتنه‏ها درگذشت) 

 

ویاگى‏هاى سلمان فارسى

خدا او را در آنچه آزمایش کرد پاداش خیر دهد، که کجى‏ها را راست، و بیمارى‏ها را درمان، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به پاداشت، و فتنه‏ها را پشت سر گذاشت، با دامن پاک، و عیبى اندک، درگذشت، به نیکى‏هاى دنیا رسیده و از بدى‏هاى آن رهایى یافت،  وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانکه باید از کیفر الهى مى‏ترسید. خود رفت و مردم را پراکنده بر جاى گذاشت، که نه گمراه، راه خویش شناخت، و نه هدایت شده به یقین رسید.

 

خ227

ترجمه خطبه 227

 

یکى از دعاهاى امام علیه السّلام

خدایا تو با دوستانت از همه انس گیرنده‏ترى، و بر طرف کننده نیازهاى توکّل کنندگانى، بر اسرار پنهانشان آگاه، و به آنچه در دل دارند آشنایى، و از دیدگاه‏هاى آنان با خبر،  و رازشان نزد تو آشکار، و دل‏هایشان در حسرت دیدار تو داغدار است، اگر تنهایى و غربت به وحشتشان اندازد یاد تو آرامشان مى‏کند، اگر مصیبت‏ها بر آنان فرود آید، به تو پناه مى‏برند، و روى به درگاه تو دارند،  زیرا مى‏دانند که سر رشته کارها به دست توست، و همه کارها از خواست تو نشأت مى‏گیرد.  خدایا اگر براى خواستن درمانده شوم، یا راه پرسیدن را ندانم، تو مرا به اصلاح کارم راهنمایى فرما، و جانم را به آنچه مایه رستگارى من است هدایت کن، که چنین کارى از راهنمایى‏هاى تو بدور،  و از کفایت‏هاى تو ناشناخته نیست. خدایا، مرا با بخشش خود بپذیر، و با عدل خویش، با من رفتار مکن.

 

خ226

ترجمه خطبه 226 1 دنیا شناسى دنیا خانه‏اى است پوشیده از بلاها، به حیله و نیرنگ شناخته شده، نه حالات آن پایدار، و نه مردم آن از سلامت برخوردارند، داراى تحوّلات گوناگون، و دوران‏هاى رنگارنگ، زندگى در آن نکوهیده، و امنیّت در آن نابود است. اهل دنیا همواره هدف تیرهاى بلا هستند که با تیرهایش آنها را مى‏کوبید، و با مرگ آنها را نابود مى‏کند. 2 عبرت گرفتن از دنیا اى بندگان خدا بدانید، شما و آنان که در این دنیا زندگى مى‏کنید، بر همان راهى مى‏روید که گذشتگان پیمودند آنان زندگانى‏شان از شما طولانى‏تر، خانه‏هاى‏شان آبادتر، و آثارشان از شما بیشتر بود، که ناگهان صداهایشان خاموش، و وزش بادها در سرزمینشان ساکت، و اجسادشان پوسیده، و سرزمینشان خالى، و آثارشان ناپدید شد قصرهاى بلند و محکم، و بساط عیش و بالش‏هاى نرم را به سنگ‏ها و آجرها، و قبرهاى به هم چسبیده تبدیل کردند: گورهایى که بناى آن بر خرابى، و با خاک ساخته شده است، گورها به هم نزدیک اما ساکنان آنها از هم دور و غریبند، در وادى وحشتناک به ظاهر آرام امّا گرفتارند، نه در جایى که وطن گرفتند انس مى‏گیرند، و نه با همسایگان ارتباطى دارند، در صورتى که با یکدیگر نزدیک، و در کنار هم جاى دارند. چگونه یکدیگر را دیدار کنند در حالى که فرسودگى آنها را در هم کوبیده، و سنگ و خاک آنان را در کام خود فرو برده است. شما هم راهى را خواهید رفت که آنان رفته‏اند، و در گرو خانه‏هایى قرار خواهید گرفت که آنها قرار دارند، و گورها شما را به امانت خواهد پذیرفت، پس چگونه خواهید بود که عمر شما به سر آید و مردگان از قبرها برخیزید «در آن هنگام که هر کس به اعمال از پیش فرستاده آزمایش مى‏شود، و به سوى خدا که مولا و سرپرست آنهاست باز مى‏گردد، و هر دروغى را که مى‏بافتند براى آنان سودى نخواهد داشت».

خ225

ترجمه خطبه 225 یارى خواستن از خدا در مشکلات اقتصادى خدایا آبرویم را با بى نیازى نگهدار، و با تنگدستى شخصیّت مرا لکّه دار مفرما، که از روزى خواران تو روزى خواهم، و از بدکاران عفو و بخشش طلبم مرا در ستودن آن کس که به من عطایى فرمود موفّق فرما، و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت آزمایش فرما، در صورتى که در پشت پرده، اختیار هر بخشش و دریغى در دست تو است و تو بر همه چیز توانایى.

خ224

ترجمه خطبه 224 (این سخنرانى در شهر کوفه در دوران زمامدارى آن حضرت ایراد شد) 1 پرهیز از ستمکارى سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم، و چیزى از اموال عمومى را غصب کرده باشم. چگونه بر کسى ستم کنم براى نفس خویش، که به سوى کهنگى و پوسیده شدن پیش مى‏رود، و در خاک، زمانى طولانى اقامت مى‏کند 2 پرهیز از امتیاز خواهى به خدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدّت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم‏هاى بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى داراى موهاى اولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پى در پى مرا دیدار و درخواست خود را تکرار مى‏کرد، چون به گفته‏هاى او گوش دادم پنداشت که دین خود را به او واگذار مى‏کنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مى‏دارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنى مى‏نالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است امّا مرا به آتش دوزخى مى‏خوانى که خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است تو از حرارت ناچیز مى‏نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسى به دیدار ما آمد و ظرفى سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّى، یا قى کرده آن مخلوط کردند به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه که این دو بر ما اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگریند، آیا از راه دین وارد شدى که مرا بفریبى یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدى یا هذیان مى‏گویى به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جوى را از مورچه‏اى ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد و همانا این دنیاى آلوده شما نزد من از برگ جویده شده ملخ پست‏تر است على را با نعمت‏هاى فنا پذیر، و لذّتهاى ناپایدار چه کار به خدا پناه مى‏بریم از خفتن عقل، و زشتى لغزش‏ها، و از او یارى مى‏جوییم.

خ223

ترجمه خطبه 223

(به هنگام تلاوت آیه 6 سوره انفطار، «اى انسان، چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است» فرمود)

 

1 هشدار از غرور زدگى‏ها

برهان گناهکار، نادرست‏ترین برهان‏ها است، و عذرش از توجیه هر فریب خورده‏اى بى اساس‏تر، و خوشحالى او از عدم آگاهى است.  اى انسان چه چیز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودى خود علاقه‏مند کرده است آیا بیمارى تو را درمان نیست و خواب زدگى تو بیدارى ندارد  چرا آنگونه که به دیگران رحم مى‏کنى، به خود رحم نمى‏کنى  چه بسا کسى را در آفتاب سوزان مى‏بینى بر او سایه مى‏افکنى یا بیمارى را مى‏نگرى که سخت ناتوان است، از روى دلسوزى بر او اشک مى‏ریزى، امّا چه چیز تو را بر بیمارى خود بى تفاوت کرده  و بر مصیبت‏هاى خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است در حالى که هیچ چیز براى تو عزیزتر از جانت نیست  چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده است که در گناه غوطه‏ور، و در پنجه قهر الهى مبتلا شده‏اى

2

 چگونه بودن

پس سستى دل را با استقامت درمان کن، و خواب زدگى چشمانت را با بیدارى از میان بردار،  و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خویش مى‏خواند، و با کرم خویش مى‏پوشاند در حالى که تو از خدا بریده به غیر او توجّه دارى  پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، که بر عصیان او جرأت دارى، در حالى که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سایه رحمت او آرمیده‏اى، نه بخشش خود را از تو گرفته،  و نه پرده اسرار تو را دریده است. بلکه چشم بر هم زدنى، بى‏احسان خدا زنده نبودى در حالى که یا در نعمت‏هاى او غرق بودى،  یا از گناهان تو پرده پوشى شد، و یا بلا و مصیبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فکر مى‏کنى اگر او را اطاعت کنى به خدا سوگند  اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو یکى از آن دو بودى) تو نخستین کسى بودى که خود را بر زشتى اخلاق، و نادرستى کردار محکوم مى‏کردى.  

 

3 دنیا شناسى

به حق مى‏گویم آیا دنیا تو را فریفته است یا تو خود فریفته دنیایى دنیا عبرت‏ها را براى تو آشکار، و تو را به تساوى دعوت کرد، دنیا با دردهایى که در جسم تو مى‏گذارد،  و با کاهشى که در توانایى تو ایجاد مى‏کند، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید، و یا مغرورت سازد. چه بسا نصیحت کننده‏اى از دنیا را متّهم کردى، و راستگویى را دروغگو پنداشتى اگر دنیا را از روى شهرهاى ویران شده،  و خانه‏هاى درهم فرو ریخته بشناسى، آن را یادآورى دلسوز، و اندرز دهنده‏اى گویا مى‏یابى، که چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است. دنیا چه خوب خانه‏اى است براى آن کس که آن را جاودانه نپندارد،  و خوب محلّى است براى آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند. سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت، کسانى هستند که امروز از حرام آن مى‏گریزند.  

 

4 انسان و رستاخیز

آنگاه که زمین سخت بلرزد، و نشانه‏هاى هولناک قیامت تحقّق پذیرد، و پیروان هر دینى به آن ملحق شوند، و هر پرستش کننده به معبود خود، و هر اطاعت کننده‏اى به فرمانده خود رسد، نه چشمى بر خلاف عدالت و برابرى در هوا گشوده،  و نه قدمى بر خلاف حق، آهسته در زمین نهاده مى‏شود، در آن روز چه دلیل‏هایى که باطل مى‏گردد، و عذرهایى که پذیرفته نمى‏شود پس در جستجوى عذرى باش که پذیرفته شود،  و دلیلى بجوى که استوار باشد، و از دنیاى فانى براى آخرت جاویدان توشه بردار، و براى سفر آخرت وسائل لازم را آماده کن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.

 

خ222

ترجمه خطبه 222 (به هنگام تلاوت آیه 37 سوره نور، «و صبح و شام در آن خانه‏ها تسبیح مى‏گویند، مردانى که نه تجارت و نه معامله اى آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن یاد خدا غافل نمى‏کند»، فرمود) 1 ارزش یاد خدا همانا خداى سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنى بخش دل‏ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایى بشنود، و چشم پس از کم نورى بنگرد، و انسان پس از دشمنى رام گردد، خداوند که نعمت‏هاى او گران قدر است، در دوران‏هاى مختلف روزگار، و در دوران جدایى از رسالت «تا آمدن پیامبرى پس از پیامبرى دیگر» بندگانى داشته که با آنان در گوش جانشان زمزمه مى‏کرد، و در درون عقلشان با آنان سخن مى‏گفت. آنان چراغ هدایت را با نور بیدارى در گوش‏ها و دیده‏ها و دل‏ها بر مى‏افروختند، روزهاى خدایى را به یاد مى‏آورند و مردم را از جلال و بزرگى خدا مى‏ترساندند. آنان نشانه‏هاى روشن خدا در بیابان‏هایند، آن را که راه میانه در پیش گرفت مى‏ستودند، و به رستگارى بشارت مى‏دادند، و روش آن را که به جانب چپ یا راست کشانده مى‏شد، زشت مى‏شمردند، و از نابودى هشدار مى‏دادند، همچنان چراغ تاریکى‏ها، و راهنماى پرتگاه‏ها بودند. 2 صفات یاد آوران (اهل ذکر) همانا مردمى هستند که ذکر خدا را به جاى دنیا برگزیدند، که هیچ تجارتى یا خرید و فروشى، آنها را از یاد خدا باز نمى‏دارد. با یاد خدا روزگار مى‏گذرانند، و غافلان را با هشدارهاى خود، از کیفرهاى الهى مى‏ترسانند به عدالت فرمان مى‏دهند، و خود عدالت گسترند، از بدى‏ها نهى مى‏کنند و خود از آنها پرهیز دارند. با اینکه در دنیا زندگى مى‏کنند گویا آن را رها کرده به آخرت پیوسته‏اند، سراى دیگر را مشاهده کرده، گویا از مسائل پنهان برزخیان و مدت طولانى اقامتشان آگاهى دارند، و گویا قیامت وعده‏هاى خود را براى آنان تحقّق بخشیده است، آنان پرده‏ها را براى مردم دنیا برداشته‏اند، مى‏بینند آنچه را که مردم نمى‏نگرند، و مى‏شنوند آنچه را که مردم نمى‏شنوند. اگر اهل ذکر را در اندیشه خود آورى و مقامات ستوده آنان و مجالس آشکارشان را بنگرى، مى‏بینى که آنان نامه‏هاى اعمال خود را گشوده، و براى حسابرسى آماده‏اند، که همه را جبران کنند، و در اندیشه‏اند، در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که به آنان فرمان داده شده، کوتاهى کرده‏اند، یا چه اعمالى که از آن نهى شده بودند مرتکب گردیده‏اند، بار سنگین گناهان خویش را بر دوش نهاده، و در برداشتن آن ناتوان شدند، گریه در گلویشان شکسته، و با ناله و فریاد مى‏گریند و با یکدیگر گفتگو دارند، در پیشگاه پروردگار خویش به پشیمانى اعتراف دارند. آنان نشانه‏هاى هدایت، و چراغ‏هاى روشنگر تاریکى‏ها مى‏باشند، فرشتگان آنان را در میان گرفته، و آرامش بر آنها مى‏بارند، درهاى آسمان به رویشان گشوده، و مقام ارزشمندى براى آنان آماده کرده‏اند، مقامى که خداوند با نظر رحمت به آن مى‏نگرد، و از تلاش آنها خشنود، و منزلت آنها را مى‏ستاید، دست به دعا برداشته، و آمرزش الهى مى‏طلبند. در گرو نیازمندى فضل خدا، و اسیران بزرگى اویند، غم و اندوه طولانى دل‏هایشان را مجروح، و گریه‏هاى پیاپى چشم‏هایشان را آزرده است. دست آنان به طرف تمام درهاى امیدوارى خدا دراز است، از کسى درخواست مى‏کنند که بخشش او را کاستى، و درخواست کنندگان او را نومیدى نیست، پس اکنون به خاطر خودت، حساب خویش را بررسى کن زیرا دیگران حسابرسى غیر از تو دارند.

خ221

ترجمه خطبه 221 (پس از خواندن آیه 1 سوره تکاثر «افزون طلبى شما را به خود مشغول داشته تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید» فرمود) 1 هشدار از غفلت زدگى‏ها شگفتا چه مقصد بسیار دورى و چه زیارت کنندگان بیخبرى و چه کار دشوار و مرگبارى پنداشتند که جاى مردگان خالى است، آنها که سخت مایه عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر مى‏فروشند. آیا به گورهاى پدران خویش مى‏نازند و یا به تعداد فراوانى که در کام مرگ فرو رفته‏اند آیا خواهان بازگشت اجسادى هستند که پوسیده شده و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه‏تر است تا آنان را وسیله فخر فروشى قرار دهند اما بدانها با دیده‏هاى کم سو نگریستند، و با کوته بینى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر حال آنان را از خانه‏هاى ویران، و سرزمین‏هاى خالى از زندگان، مى‏پرسیدند، پاسخ مى‏دادند: آنان با گمراهى در زمین فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روى آنان شدید. بر روى کاسه‏هاى سر آنها راه مى‏روید، و بر روى جسدهایشان زراعت مى‏کنید، و آنچه به جا گذاشته‏اند مى‏خورشید، و بر خانه‏هاى ویران آنها مسکن گرفته‏اید، و روزگارى که میان آنها و شماست بر شما گریه و زارى مى‏کند، آنها پیش از شما به کام مرگ فرو رفتند، و براى رسیدن به آبشخور، از شما پیشى گرفتند. 2 شرح حالات رفتگان در حالى که آنها داراى عزّت پایدار، و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن‏هاى آنان خورد، و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورها بى جان و بدون حرکت پنهان مانده‏اند. نه از دگرگونى‏ها نگرانند، و نه از زلزله‏ها ترسناک،و نه از فریادهاى سخت هراسى دارند. غائب شدگانى که کسى انتظار آنان را نمى‏کشد، و حاضرانى که حضور نمى‏یابند، اجتماعى داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، براى طولانى شدن زمان یا دورى مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند. گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته‏اند. همسایگانى هستند که با یکدیگر انس نمى‏گیرند و دوستانى‏اند که به دیدار یکدیگر نمى‏روند. پیوندهاى شناسایى در میانشان پوسیده، و اسباب برادرى قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده‏اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى. شب، یا روزى که به سفر مرگ رفته‏اند براى آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناک‏تر از آنچه مى‏ترسیدند یافتند، و نشانه‏هاى آن را بزرگ‏تر از آنچه مى‏پنداشتند مشاهده کردند. براى رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلى‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر مى‏خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز مى‏شد. 3 پیام مردگان حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم‏هاى عبرت بین، آنها را مى‏نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى‏شنود، که با زبان دیگرى با ما حرف مى‏زنند و مى‏گویند: چهره‏هاى زیبا پژمرده و بدن‏هاى ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگى پوشانده‏ایم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده‏ایم، خانه‏هاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایى‏هاى اندام ما را نابود، و نشانه‏هاى چهره‏هاى ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه‏هاى وحشت‏زا طولانى است، نه از مشکلات رهایى یافته، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد. مردم اگر آنها را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده‏ها کنار رود، مردگان را در حالتى مى‏نگرید که حشرات گوش‏هایشان را خورده، چشم‏هایشان به جاى سرمه پر از خاک گردیده، و زبان‏هایى که با سرعت و فصاحت سخن مى‏گفتند پاره پاره شده، قلب‏ها در سینه‏ها پس از بیدارى به خاموشى گراییده، و در تمام اعضاى بدن پوسیدگى تازه‏اى آشکار شده، و آنها را زشت گردانیده، و راه آفت زدگى بر اجسادشان گشوده شده، همه تسلیم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى زارى دارند. و آنان را مى‏بینى که دل‏هاى خسته از اندوه، و چشم‏هاى پر شده از خاشاک دارند، و حالات اندوهناک آنها دگرگونى ایجاد نمى‏شود و سختى‏هاى آنان بر طرف نمى‏گردد. 4 عبرت از گذشتگان آه زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایى را که با غذاهاى لذیذ و رنگین زندگى کردند، و در آغوش نعمت‏ها پرورانده شدند به کام خویش فرو برد. آنان که مى‏خواستند با شادى غم‏هاى را از دل بیرون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمى‏ها، صفاى عیش خود را برهم نزنند، دنیا به آنها و آنها به دنیا مى‏خندیدند، و در سایه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند که روزگار با خارهاى مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار توانایى‏شان را گرفت، مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه‏هاى پنهانى که خیال آن را نمى‏کردند، در جانشان راه یافت، در حالى که با سلامتى انس داشتند انواع بیمارى‏ها در پیکرشان پدید آمد، و هراسناک به اطبّا، که دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان کنند روى آورند که بى نتیجه بود، زیرا داروى سردى، گرمى را علاج نکرد، و آنچه براى گرمى به کار بردند، سردى را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نیاورد، جز آن که آن بیمارى را فزونى داد، تا آنجا که درمان کننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بیمارى‏ها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند، و در باره همان خبر حزن آورى که از او پنهان مى‏داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند. 5 سختى‏هاى لحظه مرگ یکى مى‏گفت تا لحظه مرگ بیمار است، دیگرى در آروزى شفا یافتن بود، و سوّمى خاندانش را به شکیبایى در مرگش دعوت مى‏کرد، و گذشتگان را به یاد مى‏آورد. در آن حال که در آستانه مرگ، و ترک دنیا، و جدایى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکى گرایید. چه مطالب مهمّى را مى‏بایست بگوید که زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناکى را از شخص بزرگى که احترامش را نگه مى‏داشت،یا فرد خردسالى که به او ترحّم مى‏کرد، مى‏شنید و خود را به کرى مى‏زد. همانا مرگ سختى‏هایى دارد که هراس انگیز و وصف ناشدنى است، و برتر از آن است که عقل‏هاى اهل دنیا آن را درک کند.

خ219

ترجمه خطبه 219 (در میدان نبرد جمل در سال 36 هجرى وقتى به جنازه طلحه و عبد الرحمن بن عتاب رسید فرمود) تأسّف بر کشتگان جمل ابو محمد (طلحه) در این مکان، غریب مانده است به خدا سوگند خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان کشته و افتاده بینم به خونخواهى، بر فرزندان «عبد مناف» دست یافتم، ولى سر کردگانى «بنى جمح» از دستم گریختند، آنان براى کارى که در شأن آنها نبود سر بر افراشتند، و پیش از رسیدن به آن سرکوب شدند.

خ218

ترجمه خطبه 218

(در باره کسانى که براى جنگ با او به بصره رفتند)

افشاى خیانت ناکثان

بر کارگزاران و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در فرمان من بودند، و بر مردم شهرى که تمامى آنها بر اطاعت من، و وفادارى در بیعت با من وحدت داشتند، هجوم آوردند،  آنان را از هم پراکندند، و به زیان من، در میانشان اختلاف افکندند، و بر شیعیان من تاختند، گروهى را با نیرنگ کشتند، و گروهى دست بر شمشیر فشرده با دشمن جنگیدند تا صادقانه خدا را ملاقات کردند.

 

خ217

ترجمه خطبه 217

 

شکوه از قریش

خدایا براى پیروزى بر قریش و یارانشان از تو کمک مى‏خواهم، که پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگى براى مبارزه با من در حقّى که از همه آنان سزاوارترم، متّحد گردیدند و گفتند:  «حق را اگر توانى بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، یا با غم و اندوه صبر کن، و یا با حسرت بمیر»  به اطرافم نگریستم دیدم که نه یاورى دارم، و نه کسى از من دفاع و حمایت مى‏کند، جز خانواده‏ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد. پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم، و با گلوى استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم،  و در فرو خوردن خشم در امرى که تلخ‏تر از گیاه حنظل، و دردناک‏تر از فرو رفتن تیزى شمشیر در دل بود شکیبایى کردم

 

(این گفتار در ضمن خطبه‏هاى گذشته آمد لکن به خاطر اختلاف روایت آن را دوباره آوردیم)

 

خ216

ترجمه خطبه 216

(از سخنرانیهاى امام علیه السّلام در صحراى صفین است)

 

1 حقوق اجتماعى

پس از ستایش پروردگار، خداوند سبحان، براى من، بر شما به جهت سرپرستى حکومت، حقّى قرار داده، و براى شما همانند حق من، حقّى تعیین فرموده است، پس حق گسترده‏تر از آن است که وصفش کنند،  ولى به هنگام عمل تنگنایى بى مانند دارد حق اگر به سود کسى اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزى به کار رود، و چون به زیان کسى اجراء شود روزى به سود او نیز جریان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود کسى اجراء شود و زیانى نداشته باشد، این مخصوص خداى سبحان است  نه دیگر آفریده‏ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتى که فرمانش بر آنها جارى است،  لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان کرده است، از روى بخشندگى، و گشایشى که خواسته به بندگان عطا فرماید. 

 

2 حقوق متقابل رهبرى و مردم

پس، خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب کرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، که برخى از حقوق برخى دیگر را واجب گرداند، و حقّى بر کسى واجب نمى‏شود مگر همانند آن را انجام دهد.  و در میان حقوق الهى، بزرگ‏ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى که خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد،  و آن را عامل پایدارى پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد. پس رعیّت اصلاح نمى‏شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند،  و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز با درستکارى رعیّت. و آنگاه که مردم حق رهبرى را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راه‏هاى دین پدیدار  و نشانه‏هاى عدالت بر قرار، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس مى‏گردد. امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند،  یا زمامدار بر رعیّت ستم کند، وحدت کلمه از بین مى‏رود، نشانه‏هاى ستم آشکار، و نیرنگ بازى در دین فراوان مى‏گردد، و راه گسترده سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم متروک، هوا پرستى فراوان،  احکام دین تعطیل، و بیمارى‏هاى دل فراوان شود. مردم از اینکه حقّ بزرگى فراموش مى‏شود،  یا باطل خطرناکى در جامعه رواج مى‏یابد، احساس نگرانى نمى‏کنند پس در آن زمان نیکان خوار، و بدان قدرتمند مى‏شوند، و کیفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود. پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید، و نیکو همکارى نمایید.  درست است که هیچ کس نمى‏تواند حق اطاعت خداوندى را چنانکه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضاى خدا حریص باشد، و در کار بندگى تلاش فراوان نماید، لکن باید به مقدار توان، حقوق الهى را رعایت کند که یکى از واجبات الهى،  یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و بر پا داشتن حق، و یارى دادن به یکدیگر است. هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بى نیاز نیست که او را در انجام حق یارى رسانند،  و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیده‏ها بى‏ارزش باشد، کوچک‏تر از آن نیست که کسى را در انجام حق یارى کند،  یا دیگرى به یارى او برخیزد. (پس یکى از یاران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوایى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) کسى که عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است که هر چه جز خدا را کوچک شمارد.  و از او سزاوارتر کسى که نعمت‏هاى خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است،  زیرا نعمت خدا بر کسى بسیار نگردد جز آن که حقوق الهى بر او فراوان باشد.

 

3 روابط سالم و متقابل رهبر و مردم

مردم از پست‏ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش‏اند،  و کشور دارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مى‏باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم  و اگر ستایش را دوست مى‏داشتم، آن را رها مى‏کردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى‏دانند.  اما من از شما مى‏خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید ، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم،  و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى‏گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدم‏هاى خشمگین کناره مى‏گیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید،  و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود .  پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم  و از آن ایمن باشم نمى‏دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.  پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگارى نیست.  او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیارى نیست. ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدایت، و به جاى کورى بینایى به ما عطا فرمود.

 

خ215

ترجمه دعا 215

(همواره با این کلمات خدا را مى‏خواند)

 

ستایش و نیایش

ستایش خداوندى را سزاست که شبم را به صبح آورد بى آن که مرده یا بیمار باشم، نه دردى بر رگ‏هاى تنم باقى گذارد، و نه به کیفر بدترین کردارم گرفتار کرد، نه بى‏فرزند و خاندان مانده، و نه از دین خدا روى گردانم،  نه منکر پروردگار، نه ایمانم دگرگون، و نه عقلم آشفته، و نه به عذاب امّت‏هاى گذشته گرفتارم. در حالى که صبح کردم که بنده‏اى بى اختیار و بر نفس خود ستمکارم. خدایا بر تو است که مرا محکوم فرمایى  در حالى که عذرى ندارم، و توان فراهم آوردن چیزى جز آنچه که تو مى‏بخشایى ندارم، و قدرت حفظ خویش ندارم جز آن که تو مرا حفظ کنى.  خدایا به تو پناه مى‏برم از آن که در سایه بى نیازى تو، تهیدست باشم، یا در پرتو روشنایى هدایت تو گمراه گردم، یا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، یا خوار و ذلیل باشم در حالى که کار در دست تو باشد خدایا جانم را نخستین نعمت گرانبهایى قرار ده که مى‏ستانى،  و نخستین سپرده‏اى. قرار ده که از من باز پس مى‏گیرى خدایا ما به تو پناه مى‏بریم  از آن که از فرموده تو بیرون شویم، یا از دین تو خارج گردیم، یا هواهاى نفسانى پیاپى بر ما فرود آید، که از هدایت ارزانى شده از جانب تو سرباز زنیم.

 

خ214

ترجمه خطبه 214

 

1 پیامبر شناسى

گواهى مى‏دهم که خدا عدل است و دادگر، و دادرسى جدا کننده حق و باطل، و گواهى مى‏دهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده او سرور مخلوقات است. هر گاه آفریدگان را به دو دسته کرد او را در بهترین آنها قرار داد،  در خاندان او نه زناکار و نه مردم بدکار است. آگاه باشید خداوند براى خوبى‏ها مردمى،  و براى حق ستون‏هاى استوارى، و براى اطاعت نگهدارنده‏اى قرار داد. هر گامى که در اطاعت بر مى‏دارید، یاورى از طرف خداى سبحان وجود دارد که زبان‏ها به نیروى آنها سخن مى‏گویند، و دل‏ها با کمک آنها استوارند، براى یارى طلبان یاور، و براى شفا خواهان شفا دهنده‏اند. 

 

2 ارزش دانشمندان الهى

بدانید بندگانى که نگاه‏دار علم خداوندند، و آن را حفظ مى‏کنند، و چشمه‏هاى علم الهى را جوشان مى‏سازند، با دوستى خدا با یکدیگر پیوند داشته و یکدیگر را دیدار مى‏کنند.  جام محبّت او را به همدیگر مى‏نوشانند، و از آبشخور علم او سیراب مى‏گردند. شک و تردید در آنها راه نمى‏یابد، و از یکدیگر بدگویى نمى‏کنند.  سرشت و اخلاقشان با این ویژگى‏ها شکل گرفته است، و بر این اساس تمام دوستیها و پیوندهایشان استوار است. آنان، چونان بذرهاى پاکیزه‏اى هستند که در میان مردم گزینش شده، آنها را براى کاشتن انتخاب و دیگران را رها مى‏کنند. با آزمایش‏هاى مکرّر امتیاز یافتند، و با پاک کردن‏هاى پى در پى خالص گردیدند. 

 

3 پندهاى جاودانه

پس آدمى باید اندرزها را بپذیرد، و پیش از رسیدن رستاخیز پرهیزکار باشد، و در کوتاهى روزگارش اندیشه کند، و به ماندن کوتاه در دنیا نظر دوزد تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدّل سازد.  پس براى جایى که او را مى‏برند، و براى شناسایى سراى دیگر تلاش کند. خوشا به حال کسى که قلبى سالم دارد، خداى هدایتگر را اطاعت مى‏کند، از شیطان گمراه کننده دورى مى‏گزیند، با راهنمایى مردان الهى با آگاهى به راه سلامت رسیده، و به اطاعت هدایتگرش بپردازد،  و به راه رستگارى پیش از آن که درها بسته شود، و وسائلش قطع گردد بشتابد، در توبه را بگشاید، و گناهان را از بین ببرد. پس (چنین فردى) به راه راست ایستاده، و به راه حق هدایت شده است.

 

خ213

ترجمه خطبه 213 1 خدا شناسى سپاس خداوندى را سزاست که از شباهت داشتن به پدیده‏ها برتر و از تعریف وصف کنندگان والاتر است. با تدبیر شگفتى آورش بر همه بینندگان آشکار، و با بزرگى عزّتش، بر همه فکرهاى اندیشمندان پنهان است. داناست، نه آن که آگاهى او از جایى گرفته شده یا در حال فزونى باشد و یا از کسى فراگیرد، اداره کننده سراسر نظام آفرینش است بى آنکه نیازى به فکر کردن یا اندیشه درونى داشته باشد، خدایى که تاریکى‏ها او را پنهان نسازد، و از نورها روشنى نگیرد، شب او را نپوشاند، و روز بر او نمى‏گذرد، نه بینایى او از راه دیدگان، و نه علم او از راه اطلاعات و اخبار است. (قسمتى از این سخنرانى پیرامون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است) 2 ویژگى‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خدا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را با روشنایى اسلام فرستاد، و در گزینش، او را بر همه مقدّم داشت، با بعثت او شکاف‏ها را پر، و سلطه‏گران پیروز را در هم شکست، و سختى‏ها را آسان، و ناهموارى‏ها را هموار فرمود تا آن که گمراهى را از چپ و راست تار و مار کرد.

خ212

ترجمه خطبه 212 بسیج مردم براى جنگ با شامیان خدایا هر کدام از بندگان تو، که سخن عادلانه دور از ستمکارى، و اصلاح کننده دور از فساد انگیزى ما را نسبت به دین و دنیا شنید، و پس از شنیدن سرباز زد، و از یارى کردنت باز ایستاد، و در گرامى داشتن دین تو درنگ و سستى کرد، ما تو را بر ضد او به گواهى مى‏طلبیم. اى خدایى که از بزرگ‏ترین گواهانى و تمام موجوداتى که در آسمان‏ها و زمین سکونت دادى همه را بر ضد او به گواهى دعوت مى‏کنیم با اینکه تو از یارى او بى نیازى، و او را به کیفر گناهانش گرفتار خواهى کرد.

خ211

ترجمه خطبه 211

 

شگفتى آفرینش پدیده‏ها

از نشانه‏هاى توانایى و عظمت خدا، و شگفتى ظرافت‏هاى صنعت او آن است که از آب دریاى موج زننده، و امواج فراوان شکننده، خشکى آفرید، و به طبقاتى تقسیم کرد،  سپس طبقه‏ها را از هم گشود، و هفت آسمان را آفرید، که به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازه‏هاى معیّن استوار شدند. و زمین را آفرید که دریایى سبز رنگ و روان آن را بر دوش مى‏کشد، زمین در برابر فرمان خدا فروتن،  و در برابر شکوه پروردگارى تسلیم است، و آب روان از ترس او ایستاد، سپس صخره‏ها، تپه‏ها، و کوه‏هاى بزرگ را آفرید،  آنها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشید. پس کوه‏ها در هوا و ریشه‏هاى آن در آب رسوخ کرد، کوه‏ها از جاهاى پست و هموار سر بیرون کشیده و کم کم ارتفاع یافتند،  و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید، قلّه‏ها سر به سوى آسمان بر افراشت، و نوک آنها را طولانى ساخت تا تکیه‏گاه زمین، و میخ‏هاى نگهدارنده آن باشد،  سپس زمین با حرکات شدیدى که داشت آرام گرفت، تا ساکنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمین است سقوط نکند، یا از جاى خویش منتقل نگردد.  پس پاک و منزّه است خدایى که زمین را در میان آن همه از امواج نا آرام، نگه داشت، و پس از رطوبت آن را خشک ساخت، و آن را جایگاه زندگى مخلوقات خود گردانید، و چون بسترى بر ایشان بگستراند، بر روى دریایى عظیم و ایستاده‏اى که روان نیست و تنها بادهاى تند آن را بر هم مى‏زند،  و ابرهاى پرباران آن را مى‏جنباند «و توجه به این شگفتى‏ها درس عبرتى است براى کسى که بترسد»

 

خ210

ترجمه خطبه 210

(شخصى از احادیث بدعت آور، و گوناگونى که در میان مردم رواج داشت پرسید امام فرمود)

 

1 اقسام احادیث رواج یافته

احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ،  هم عام هم خاص،  هم محکم هم متشابه،  هم احادیثى که بدرستى ضبط گردیده و هم احادیثى که با ظن و گمان روایت شده.  در روزگار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود: «هر کس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او پر از آتش است» 

 

2 اقسام راویان حدیث

افرادى که حدیث نقل مى‏کنند چهار دسته‏اند، که پنجمى ندارد.

 

اول-  منافقان نفوذى

نخست منافقى که تظاهر به ایمان مى‏کند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مى‏ترسد و نه از آن دورى مى‏جوید  و از روى عمد دروغ به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نسبت مى‏دهد. اگر مردم مى‏دانستند که او منافق دروغگو است، از او نمى‏پذیرفتند و گفتار دروغین او را تصدیق نمى‏کردند، اما با ناآگاهى مى‏گویند او از اصحاب پیامبر است،  رسول خدا را دیده و از او حدیث شنیده، و از او گرفته است، پس حدیث دروغین او را قبول مى‏کنند. در صورتى که خدا تو را از منافقین آنگونه که لازم بود آگاهاند،  و وصف آنان را براى تو بیان داشت. آنان پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باقى ماندند و به پیشوایان گمراهى و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده پس به آنان ولایت و حکومت بخشیدند،  و بر گردن مردم سوار گردیدند، و به وسیله آنان به دنیا رسیدند، همانا مردم هم با سلاطین و دنیا هستند، مگر آن کس که خدا او را حفظ کند، این یکى از آنچه ار گروه است. 

 

دوم-  اشتباه کار

دوم کسى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چیزى را به اشتباه شنیده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نکرده است، و با توهّم چیزى را گرفته، امّا از روى عمد دروغ نمى‏گوید، آنچه در اختیار دارد روایت کرده و به آن عمل مى‏کند و مى‏گوید من از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آن را شنیده‏ام.  اگر مسلمانان بدانند که او اشتباه کرده، و غیر واقعى پنداشته، از او نمى‏پذیرفتند، خودش هم اگر آگاهى مى‏یافت که اشتباه کرده آن را رها مى‏کرد.

 

سوّم-  ناآگاهانى که حدیث شناس نیستند

و سومى شخصى که شنیده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به چیزى امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهى کرد و او نمى‏داند، یا شنید که چیزى را نهى کرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهى ندارد،  پس نسخ شده را حفظ کرد ولى ناسخ را نمى‏داند. اگر بداند که حدیث او منسوخ است ترکش مى‏کند، و اگر مسلمانان نیز مى‏دانستند روایت او نسخ شده، آن را ترک مى‏کردند. 

 

چهارم-  حافظان راست گفتار

دسته چهارم، آن که نه به خدا دروغ مى‏بندد و نه به پیامبرش دروغ نسبت مى‏دهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دشمن دارد. در آنچه از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیده اشتباه نکرده، بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است، و آن چنان که شنیده بدون کم و کاست نقل مى‏کند.  پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل کرده، و منسوخ را فهمیده و از آن دورى جسته، خاص و عام،  محکم و متشابه، را شناخته، هر کدام را در جاى خویش قرار داده است. 

 

3 اقسام اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم

گاهى سخنى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داراى دو معنا بود، سخنى عام، و سخنى خاص، کسى آن را مى‏شنید که مقصود خدا و پیامبرش را از آن کلام نمى‏فهمید،  پس به معناى دلخواه خود تفسیر مى‏کرد،  و بدون آن که معناى واقعى آن را بداند، که براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنین گفته شد، حفظ و نقل مى‏کرد. همه یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چنان نبودند که از او چیزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست کنند  تا آنجا که عدّه‏اى دوست داشتند عربى بیابانى یا سؤال کننده‏اى از آن حضرت چیزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مى‏گذشت مى‏پرسیدم، و حفظ مى‏کردم، پس این است علل اختلاف روایاتى که در میان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روایات در نقل حدیث.