ترجمه خطبه 237
سفارش به نیکوکارى
حال که زنده و برقرارید، پس عمل نیکو انجام دهید، زیرا پروندهها گشوده، راه توبه آماده، و خدا فراریان را فرا مىخواند، و بدکاران امید بازگشت دارند. عمل کنید، پیش از آن که چراغ عمل خاموش، و فرصت پایان یافته، و اجل فرارسیده، و در توبه بسته، و فرشتگان به آسمان پرواز کنند. پس هر کسى با تلاش خود براى خود، از روزگار زندگانى براى ایّام پس از مرگ، از دنیاى فنا پذیر براى جهان پایدار، و از گذرگاه دنیا براى زندگى جاودانه آخرت، توشه برگیرد، انسان باید از خدا بترسد، زیرا تا لحظه مرگ فرصت داده شده، و مهلت عمل نیکو دارد. انسان باید نفس را مهار زند، و آن را در اختیار گرفته از طغیان و گناهان باز دارد، و زمام آن را به سوى اطاعت پروردگار بکشاند.
ترجمه خطبه 236
(از هجرت و پیوستن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم سخن مىگوید)
یاد مشکلات هجرت
خود را در راهى قرار دادم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رفته بود، و همه جا از او پرسیدم تا به سرزمین «عرج» رسیدم .
«این جملات در یک سخن طولانى آمده است، جمله «فأطأ ذکره» (در همه جا از او مىپرسیدم.) یکى از سخنانى است که در اوج فصاحت قرار دارد، یعنى خبر حرکت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از ابتداء حرکت تا پایان به من مىرسید، که امام این معنا را با کنایة آورده است)
ترجمه خطبه 235
(به هنگام غسل دادن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود)
در سوگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشتهاى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایى واداشت ، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایى امر نمىکردى، و از بىتابى نهى نمىفرمودى، آنقدر اشک مىریختم تا اشکهایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من مىماند، و اندوهم جاودانه مىشد، که همه اینها در مصیب تو ناچیز است چه باید کرد که زندگى را دوباره نمىتوان بازگرداند، و مرگ را نمىشود مانع شد، پدر و مادرم فداى تو ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار.
ترجمه خطبه 234
(ذعلب یمانى از جمله احمد بن قتیبة، از عبد الله بن یزید، از مالک بن دحیه نقل کرد که در حضور امام از علّت تفاوتهاى میان مردم پرسیدند، امام فرمود)
علل تفاوتها میان انسانها
علّت تفاوتهاى میان مردم، گوناگونى سرشت آنان است، زیرا آدمیان در آغاز، ترکیبى از خاک شور و شیرین، سخت و نرم، بودند، پس آنان به میزان نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک، و به اندازه دورى آن از هم دور و متفاوتند . یکى زیبا روى و کم خرد، و دیگرى بلند قامت و کم همّت، یکى زشت روى و نیکوکار، دیگرى کوتاه قامت و خوش فکر، یکى پاک سرشت و بد اخلاق، دیگرى خوش قلب و آشفته عقل، و آن دیگرى سخنورى دل آگاه است.
ترجمه خطبه 233
(هنگامى که «جعدة بن هبیرة» خواهر زاده امام علیه السّلام نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگوید فرمود)
1 فصاحت و بلاغت اهل بیت علیهم السّلام
آگاه باشید، همانا زبان، پارهاى از وجود انسان است، اگر آمادگى نداشته باشد، سخن نمىگوید، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمىدهد، همانا ما امیران سخن مىباشیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده، و شاخههاى آن بر ما سایه افکنده است.
2 علل سقوط جامعه انسانى
خدا شما را رحمت کند، بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویى عاجز، و حق طلبان بى ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشکارى همداستانند، جوانانشان بد اخلاق، و پیر مردانشان گنه کار، و عالمشان دو رو، و نزدیکانشان سود جوینده، نه خردسالانشان بزرگان را احترام مىکنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مىگیرند.
ترجمه خطبه 232
(عبد الله بن زمعة از یاران امام بود و درخواست مالى داشت، در جوابش فرمود)
احتیاط در مصرف بیت المال
این اموال که مىبینى نه مال من و نه از آن توست، غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى، و گر نه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.
ترجمه خطبه 231
(این سخنرانى در سرزمین «ذى قار» هنگام حرکت به سوى بصره در سال 36 هجرى ایراد شد و واقدى آن را در کتاب «جمل» نقل کرد)
ویژگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنچه را که به ابلاغ شد آشکار کرد، و پیامهاى پروردگارش را رساند. او شکافهاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنىها و کینههاى بر افروخته در دلها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى بر قرار کرد.
ترجمه خطبه 230
1 پرهیزکارى و عمل
همانا ترس از خدا کلید هر در بسته، و ذخیره رستاخیز، و عامل آزادگى از هر گونه بردگى، و نجات از هر گونه هلاکت است. در پرتو پرهیزکارى، تلاشگران پیروز، پرواکنندگان از گناه رستگار، و به هر آرزویى مىتوان رسید. مردم عمل کنید که عمل نیکو به سوى خدا بالا مىرود، و توبه سودمند است، و دعا به اجابت مىرسد، و آرامش برقرار، و قلمهاى فرشتگان در جریان است. به سوى اعمال نیکو بشتابید پیش از آن که عمرتان پایان پذیرد، یا بیمارى مانع شود، و یا تیر مرگ شما را هدف قرار دهد.
2 ضرورت یاد مرگ
مرگ نابود کننده لذّتها، تیره کننده خواهشهاى نفسانى، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کنندهاى دوست نداشتنى، هماوردى شکست ناپذیر و کینه توزى است که بازخواست نمىشود، دامهاى خود را هم اکنون بر دست و پاى شما آویخته، و سختىهایش شما را فرا گرفته، و تیرهاى خود را به سوى شما پرتاب کرده است. قهرش بزرگ، و دشمنى او پیاپى و تیرش خطا نمىکند. چه زود است که سایههاى مرگ، و شدّت دردهاى آن، و تیرگىهاى لحظه جان کندن، و بیهوشى سکرات مرگ، و ناراحتى و خارج شدن روح از بدن، و تاریکى چشم پوشیدن از دنیا، و تلخى خاطرهها، شما را فرا گیرد. پس ممکن است ناگهان مرگ بر شما هجوم آورد، و گفتگوهایتان را خاموش، و جمعیّت شما را پراکنده، و نشانههاى شما را نابود، و خانههاى شما را خالى، و میراث خواران شما را بر انگیزد تا ارث شما را تقسیم کنند، آنان یا دوستان نزدیکند که به هنگام مرگ نفعى نمىرسانند، یا نزدیکان غم زدهاى که نمىتوانند جلوى مرگ را بگیرند، یا سرزنش کنندگانى که گریه و زارى نمىکنند.
3 سفارش به نیکوکارى
بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگى و آماده شدن، و جمع آورى زاد و توشه آخرت و در دوران زندگى دنیا. دنیا شما را مغرور نسازد، چنانکه گذشتگان شما و امّتهاى پیشین را در قرون سپرى شده مغرور ساخت. آنان که دنیا را دوشیدند، به غفلت زدگى در دنیا گرفتار آمدند، فرصتها را از دست دادند، و تازههاى آن را فرسوده ساختند، سرانجام خانههایشان گورستان، و سرمایههایشان ارث این و آن گردید، آنان که نزدیکشان را نمىشناسند، و به گریه کنندگان خود توجّهى ندارند، و نه دعوتى را پاسخ مىگویند. مردم از دنیاى حرام بپرهیزید، که حیلهگر و فریبنده و نیرنگباز است، بخشندهاى باز پس گیرنده، و پوشندهاى برهنه کننده است، آسایش دنیا بى دوام، و سختىهایش بى پایان، و بلاهایش دائمى است.
4 دنیا و زاهدان
زاهدان گروهى از مردم دنیایند که دنیا پرست نمىباشند، پس در دنیا زندگى مىکنند امّا آلودگى دنیا پرستان را ندارند، در دنیا با آگاهى و بصیرت عمل مىکنند، و در ترک زشتىها از همه پیشى مىگیرند، بدنهایشان به گونهاى در تلاش و حرکت است که گویا میان مردم آخرتند، اهل دنیا را مىنگرند که مرگ بدنها را بزرگ مىشمارند، امّا آنها مرگ دلهاى زندگان را بزرگتر مىدانند.
ترجمه خطبه 229
(وصف روز بیعت مردم با امام علیه السّلام که شبیه این خطبه در عبارات گذشته آمد)
ویژگىهاى بیعت مردم با امام
دست مرا براى بیعت مىگشودید و من مىبستم، شما آن را به سوى خود مىکشیدید و من آن را مىگرفتم سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم مىآورند بر من هجوم آوردید، تا آن که بند کفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پایمال گردیدند. آنچنان مردم در بیعت با من خشنود بودند که خردسالان شادمان، و پیران براى بیعت کردن، لرزان به راه افتادند، و بیماران بر دوش خویشان سوار، و دختران، جوان بى نقاب به صحنه آمدند .
ترجمه خطبه 228
(در تعریف سلمان فارسى که قبل از پیدایش فتنهها درگذشت)
ویاگىهاى سلمان فارسى
خدا او را در آنچه آزمایش کرد پاداش خیر دهد، که کجىها را راست، و بیمارىها را درمان، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به پاداشت، و فتنهها را پشت سر گذاشت، با دامن پاک، و عیبى اندک، درگذشت، به نیکىهاى دنیا رسیده و از بدىهاى آن رهایى یافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانکه باید از کیفر الهى مىترسید. خود رفت و مردم را پراکنده بر جاى گذاشت، که نه گمراه، راه خویش شناخت، و نه هدایت شده به یقین رسید.
ترجمه خطبه 227
یکى از دعاهاى امام علیه السّلام
خدایا تو با دوستانت از همه انس گیرندهترى، و بر طرف کننده نیازهاى توکّل کنندگانى، بر اسرار پنهانشان آگاه، و به آنچه در دل دارند آشنایى، و از دیدگاههاى آنان با خبر، و رازشان نزد تو آشکار، و دلهایشان در حسرت دیدار تو داغدار است، اگر تنهایى و غربت به وحشتشان اندازد یاد تو آرامشان مىکند، اگر مصیبتها بر آنان فرود آید، به تو پناه مىبرند، و روى به درگاه تو دارند، زیرا مىدانند که سر رشته کارها به دست توست، و همه کارها از خواست تو نشأت مىگیرد. خدایا اگر براى خواستن درمانده شوم، یا راه پرسیدن را ندانم، تو مرا به اصلاح کارم راهنمایى فرما، و جانم را به آنچه مایه رستگارى من است هدایت کن، که چنین کارى از راهنمایىهاى تو بدور، و از کفایتهاى تو ناشناخته نیست. خدایا، مرا با بخشش خود بپذیر، و با عدل خویش، با من رفتار مکن.
ترجمه خطبه 223
(به هنگام تلاوت آیه 6 سوره انفطار، «اى انسان، چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است» فرمود)
1 هشدار از غرور زدگىها
برهان گناهکار، نادرستترین برهانها است، و عذرش از توجیه هر فریب خوردهاى بى اساستر، و خوشحالى او از عدم آگاهى است. اى انسان چه چیز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودى خود علاقهمند کرده است آیا بیمارى تو را درمان نیست و خواب زدگى تو بیدارى ندارد چرا آنگونه که به دیگران رحم مىکنى، به خود رحم نمىکنى چه بسا کسى را در آفتاب سوزان مىبینى بر او سایه مىافکنى یا بیمارى را مىنگرى که سخت ناتوان است، از روى دلسوزى بر او اشک مىریزى، امّا چه چیز تو را بر بیمارى خود بى تفاوت کرده و بر مصیبتهاى خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است در حالى که هیچ چیز براى تو عزیزتر از جانت نیست چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده است که در گناه غوطهور، و در پنجه قهر الهى مبتلا شدهاى
2
چگونه بودن
پس سستى دل را با استقامت درمان کن، و خواب زدگى چشمانت را با بیدارى از میان بردار، و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خویش مىخواند، و با کرم خویش مىپوشاند در حالى که تو از خدا بریده به غیر او توجّه دارى پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، که بر عصیان او جرأت دارى، در حالى که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سایه رحمت او آرمیدهاى، نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دریده است. بلکه چشم بر هم زدنى، بىاحسان خدا زنده نبودى در حالى که یا در نعمتهاى او غرق بودى، یا از گناهان تو پرده پوشى شد، و یا بلا و مصیبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فکر مىکنى اگر او را اطاعت کنى به خدا سوگند اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو یکى از آن دو بودى) تو نخستین کسى بودى که خود را بر زشتى اخلاق، و نادرستى کردار محکوم مىکردى.
3 دنیا شناسى
به حق مىگویم آیا دنیا تو را فریفته است یا تو خود فریفته دنیایى دنیا عبرتها را براى تو آشکار، و تو را به تساوى دعوت کرد، دنیا با دردهایى که در جسم تو مىگذارد، و با کاهشى که در توانایى تو ایجاد مىکند، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید، و یا مغرورت سازد. چه بسا نصیحت کنندهاى از دنیا را متّهم کردى، و راستگویى را دروغگو پنداشتى اگر دنیا را از روى شهرهاى ویران شده، و خانههاى درهم فرو ریخته بشناسى، آن را یادآورى دلسوز، و اندرز دهندهاى گویا مىیابى، که چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است. دنیا چه خوب خانهاى است براى آن کس که آن را جاودانه نپندارد، و خوب محلّى است براى آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند. سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت، کسانى هستند که امروز از حرام آن مىگریزند.
4 انسان و رستاخیز
آنگاه که زمین سخت بلرزد، و نشانههاى هولناک قیامت تحقّق پذیرد، و پیروان هر دینى به آن ملحق شوند، و هر پرستش کننده به معبود خود، و هر اطاعت کنندهاى به فرمانده خود رسد، نه چشمى بر خلاف عدالت و برابرى در هوا گشوده، و نه قدمى بر خلاف حق، آهسته در زمین نهاده مىشود، در آن روز چه دلیلهایى که باطل مىگردد، و عذرهایى که پذیرفته نمىشود پس در جستجوى عذرى باش که پذیرفته شود، و دلیلى بجوى که استوار باشد، و از دنیاى فانى براى آخرت جاویدان توشه بردار، و براى سفر آخرت وسائل لازم را آماده کن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.
ترجمه خطبه 218
(در باره کسانى که براى جنگ با او به بصره رفتند)
افشاى خیانت ناکثان
بر کارگزاران و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در فرمان من بودند، و بر مردم شهرى که تمامى آنها بر اطاعت من، و وفادارى در بیعت با من وحدت داشتند، هجوم آوردند، آنان را از هم پراکندند، و به زیان من، در میانشان اختلاف افکندند، و بر شیعیان من تاختند، گروهى را با نیرنگ کشتند، و گروهى دست بر شمشیر فشرده با دشمن جنگیدند تا صادقانه خدا را ملاقات کردند.
ترجمه خطبه 217
شکوه از قریش
خدایا براى پیروزى بر قریش و یارانشان از تو کمک مىخواهم، که پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگى براى مبارزه با من در حقّى که از همه آنان سزاوارترم، متّحد گردیدند و گفتند: «حق را اگر توانى بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، یا با غم و اندوه صبر کن، و یا با حسرت بمیر» به اطرافم نگریستم دیدم که نه یاورى دارم، و نه کسى از من دفاع و حمایت مىکند، جز خانوادهام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد. پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم، و با گلوى استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم، و در فرو خوردن خشم در امرى که تلختر از گیاه حنظل، و دردناکتر از فرو رفتن تیزى شمشیر در دل بود شکیبایى کردم
(این گفتار در ضمن خطبههاى گذشته آمد لکن به خاطر اختلاف روایت آن را دوباره آوردیم)
ترجمه خطبه 216
(از سخنرانیهاى امام علیه السّلام در صحراى صفین است)
1 حقوق اجتماعى
پس از ستایش پروردگار، خداوند سبحان، براى من، بر شما به جهت سرپرستى حکومت، حقّى قرار داده، و براى شما همانند حق من، حقّى تعیین فرموده است، پس حق گستردهتر از آن است که وصفش کنند، ولى به هنگام عمل تنگنایى بى مانند دارد حق اگر به سود کسى اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزى به کار رود، و چون به زیان کسى اجراء شود روزى به سود او نیز جریان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود کسى اجراء شود و زیانى نداشته باشد، این مخصوص خداى سبحان است نه دیگر آفریدهها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتى که فرمانش بر آنها جارى است، لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان کرده است، از روى بخشندگى، و گشایشى که خواسته به بندگان عطا فرماید.
2 حقوق متقابل رهبرى و مردم
پس، خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب کرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، که برخى از حقوق برخى دیگر را واجب گرداند، و حقّى بر کسى واجب نمىشود مگر همانند آن را انجام دهد. و در میان حقوق الهى، بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى که خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پایدارى پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد. پس رعیّت اصلاح نمىشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمىشوند جز با درستکارى رعیّت. و آنگاه که مردم حق رهبرى را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راههاى دین پدیدار و نشانههاى عدالت بر قرار، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس مىگردد. امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیّت ستم کند، وحدت کلمه از بین مىرود، نشانههاى ستم آشکار، و نیرنگ بازى در دین فراوان مىگردد، و راه گسترده سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم متروک، هوا پرستى فراوان، احکام دین تعطیل، و بیمارىهاى دل فراوان شود. مردم از اینکه حقّ بزرگى فراموش مىشود، یا باطل خطرناکى در جامعه رواج مىیابد، احساس نگرانى نمىکنند پس در آن زمان نیکان خوار، و بدان قدرتمند مىشوند، و کیفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود. پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید، و نیکو همکارى نمایید. درست است که هیچ کس نمىتواند حق اطاعت خداوندى را چنانکه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضاى خدا حریص باشد، و در کار بندگى تلاش فراوان نماید، لکن باید به مقدار توان، حقوق الهى را رعایت کند که یکى از واجبات الهى، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و بر پا داشتن حق، و یارى دادن به یکدیگر است. هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بى نیاز نیست که او را در انجام حق یارى رسانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیدهها بىارزش باشد، کوچکتر از آن نیست که کسى را در انجام حق یارى کند، یا دیگرى به یارى او برخیزد. (پس یکى از یاران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوایى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) کسى که عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است که هر چه جز خدا را کوچک شمارد. و از او سزاوارتر کسى که نعمتهاى خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زیرا نعمت خدا بر کسى بسیار نگردد جز آن که حقوق الهى بر او فراوان باشد.
3 روابط سالم و متقابل رهبر و مردم
مردم از پستترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایشاند، و کشور دارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مىباشم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست مىداشتم، آن را رها مىکردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مىدانند. اما من از شما مىخواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید ، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مىگویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهاى خشمگین کناره مىگیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید. پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگارى نیست. او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیارى نیست. ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدایت، و به جاى کورى بینایى به ما عطا فرمود.
ترجمه دعا 215
(همواره با این کلمات خدا را مىخواند)
ستایش و نیایش
ستایش خداوندى را سزاست که شبم را به صبح آورد بى آن که مرده یا بیمار باشم، نه دردى بر رگهاى تنم باقى گذارد، و نه به کیفر بدترین کردارم گرفتار کرد، نه بىفرزند و خاندان مانده، و نه از دین خدا روى گردانم، نه منکر پروردگار، نه ایمانم دگرگون، و نه عقلم آشفته، و نه به عذاب امّتهاى گذشته گرفتارم. در حالى که صبح کردم که بندهاى بى اختیار و بر نفس خود ستمکارم. خدایا بر تو است که مرا محکوم فرمایى در حالى که عذرى ندارم، و توان فراهم آوردن چیزى جز آنچه که تو مىبخشایى ندارم، و قدرت حفظ خویش ندارم جز آن که تو مرا حفظ کنى. خدایا به تو پناه مىبرم از آن که در سایه بى نیازى تو، تهیدست باشم، یا در پرتو روشنایى هدایت تو گمراه گردم، یا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، یا خوار و ذلیل باشم در حالى که کار در دست تو باشد خدایا جانم را نخستین نعمت گرانبهایى قرار ده که مىستانى، و نخستین سپردهاى. قرار ده که از من باز پس مىگیرى خدایا ما به تو پناه مىبریم از آن که از فرموده تو بیرون شویم، یا از دین تو خارج گردیم، یا هواهاى نفسانى پیاپى بر ما فرود آید، که از هدایت ارزانى شده از جانب تو سرباز زنیم.
ترجمه خطبه 214
1 پیامبر شناسى
گواهى مىدهم که خدا عدل است و دادگر، و دادرسى جدا کننده حق و باطل، و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده او سرور مخلوقات است. هر گاه آفریدگان را به دو دسته کرد او را در بهترین آنها قرار داد، در خاندان او نه زناکار و نه مردم بدکار است. آگاه باشید خداوند براى خوبىها مردمى، و براى حق ستونهاى استوارى، و براى اطاعت نگهدارندهاى قرار داد. هر گامى که در اطاعت بر مىدارید، یاورى از طرف خداى سبحان وجود دارد که زبانها به نیروى آنها سخن مىگویند، و دلها با کمک آنها استوارند، براى یارى طلبان یاور، و براى شفا خواهان شفا دهندهاند.
2 ارزش دانشمندان الهى
بدانید بندگانى که نگاهدار علم خداوندند، و آن را حفظ مىکنند، و چشمههاى علم الهى را جوشان مىسازند، با دوستى خدا با یکدیگر پیوند داشته و یکدیگر را دیدار مىکنند. جام محبّت او را به همدیگر مىنوشانند، و از آبشخور علم او سیراب مىگردند. شک و تردید در آنها راه نمىیابد، و از یکدیگر بدگویى نمىکنند. سرشت و اخلاقشان با این ویژگىها شکل گرفته است، و بر این اساس تمام دوستیها و پیوندهایشان استوار است. آنان، چونان بذرهاى پاکیزهاى هستند که در میان مردم گزینش شده، آنها را براى کاشتن انتخاب و دیگران را رها مىکنند. با آزمایشهاى مکرّر امتیاز یافتند، و با پاک کردنهاى پى در پى خالص گردیدند.
3 پندهاى جاودانه
پس آدمى باید اندرزها را بپذیرد، و پیش از رسیدن رستاخیز پرهیزکار باشد، و در کوتاهى روزگارش اندیشه کند، و به ماندن کوتاه در دنیا نظر دوزد تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدّل سازد. پس براى جایى که او را مىبرند، و براى شناسایى سراى دیگر تلاش کند. خوشا به حال کسى که قلبى سالم دارد، خداى هدایتگر را اطاعت مىکند، از شیطان گمراه کننده دورى مىگزیند، با راهنمایى مردان الهى با آگاهى به راه سلامت رسیده، و به اطاعت هدایتگرش بپردازد، و به راه رستگارى پیش از آن که درها بسته شود، و وسائلش قطع گردد بشتابد، در توبه را بگشاید، و گناهان را از بین ببرد. پس (چنین فردى) به راه راست ایستاده، و به راه حق هدایت شده است.
ترجمه خطبه 211
شگفتى آفرینش پدیدهها
از نشانههاى توانایى و عظمت خدا، و شگفتى ظرافتهاى صنعت او آن است که از آب دریاى موج زننده، و امواج فراوان شکننده، خشکى آفرید، و به طبقاتى تقسیم کرد، سپس طبقهها را از هم گشود، و هفت آسمان را آفرید، که به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازههاى معیّن استوار شدند. و زمین را آفرید که دریایى سبز رنگ و روان آن را بر دوش مىکشد، زمین در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شکوه پروردگارى تسلیم است، و آب روان از ترس او ایستاد، سپس صخرهها، تپهها، و کوههاى بزرگ را آفرید، آنها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشید. پس کوهها در هوا و ریشههاى آن در آب رسوخ کرد، کوهها از جاهاى پست و هموار سر بیرون کشیده و کم کم ارتفاع یافتند، و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید، قلّهها سر به سوى آسمان بر افراشت، و نوک آنها را طولانى ساخت تا تکیهگاه زمین، و میخهاى نگهدارنده آن باشد، سپس زمین با حرکات شدیدى که داشت آرام گرفت، تا ساکنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمین است سقوط نکند، یا از جاى خویش منتقل نگردد. پس پاک و منزّه است خدایى که زمین را در میان آن همه از امواج نا آرام، نگه داشت، و پس از رطوبت آن را خشک ساخت، و آن را جایگاه زندگى مخلوقات خود گردانید، و چون بسترى بر ایشان بگستراند، بر روى دریایى عظیم و ایستادهاى که روان نیست و تنها بادهاى تند آن را بر هم مىزند، و ابرهاى پرباران آن را مىجنباند «و توجه به این شگفتىها درس عبرتى است براى کسى که بترسد»
ترجمه خطبه 210
(شخصى از احادیث بدعت آور، و گوناگونى که در میان مردم رواج داشت پرسید امام فرمود)
1 اقسام احادیث رواج یافته
احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ، هم عام هم خاص، هم محکم هم متشابه، هم احادیثى که بدرستى ضبط گردیده و هم احادیثى که با ظن و گمان روایت شده. در روزگار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود: «هر کس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او پر از آتش است»
2 اقسام راویان حدیث
افرادى که حدیث نقل مىکنند چهار دستهاند، که پنجمى ندارد.
اول- منافقان نفوذى
نخست منافقى که تظاهر به ایمان مىکند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مىترسد و نه از آن دورى مىجوید و از روى عمد دروغ به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نسبت مىدهد. اگر مردم مىدانستند که او منافق دروغگو است، از او نمىپذیرفتند و گفتار دروغین او را تصدیق نمىکردند، اما با ناآگاهى مىگویند او از اصحاب پیامبر است، رسول خدا را دیده و از او حدیث شنیده، و از او گرفته است، پس حدیث دروغین او را قبول مىکنند. در صورتى که خدا تو را از منافقین آنگونه که لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را براى تو بیان داشت. آنان پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باقى ماندند و به پیشوایان گمراهى و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده پس به آنان ولایت و حکومت بخشیدند، و بر گردن مردم سوار گردیدند، و به وسیله آنان به دنیا رسیدند، همانا مردم هم با سلاطین و دنیا هستند، مگر آن کس که خدا او را حفظ کند، این یکى از آنچه ار گروه است.
دوم- اشتباه کار
دوم کسى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چیزى را به اشتباه شنیده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نکرده است، و با توهّم چیزى را گرفته، امّا از روى عمد دروغ نمىگوید، آنچه در اختیار دارد روایت کرده و به آن عمل مىکند و مىگوید من از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آن را شنیدهام. اگر مسلمانان بدانند که او اشتباه کرده، و غیر واقعى پنداشته، از او نمىپذیرفتند، خودش هم اگر آگاهى مىیافت که اشتباه کرده آن را رها مىکرد.
سوّم- ناآگاهانى که حدیث شناس نیستند
و سومى شخصى که شنیده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به چیزى امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهى کرد و او نمىداند، یا شنید که چیزى را نهى کرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهى ندارد، پس نسخ شده را حفظ کرد ولى ناسخ را نمىداند. اگر بداند که حدیث او منسوخ است ترکش مىکند، و اگر مسلمانان نیز مىدانستند روایت او نسخ شده، آن را ترک مىکردند.
چهارم- حافظان راست گفتار
دسته چهارم، آن که نه به خدا دروغ مىبندد و نه به پیامبرش دروغ نسبت مىدهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دشمن دارد. در آنچه از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیده اشتباه نکرده، بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است، و آن چنان که شنیده بدون کم و کاست نقل مىکند. پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل کرده، و منسوخ را فهمیده و از آن دورى جسته، خاص و عام، محکم و متشابه، را شناخته، هر کدام را در جاى خویش قرار داده است.
3 اقسام اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
گاهى سخنى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داراى دو معنا بود، سخنى عام، و سخنى خاص، کسى آن را مىشنید که مقصود خدا و پیامبرش را از آن کلام نمىفهمید، پس به معناى دلخواه خود تفسیر مىکرد، و بدون آن که معناى واقعى آن را بداند، که براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنین گفته شد، حفظ و نقل مىکرد. همه یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چنان نبودند که از او چیزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست کنند تا آنجا که عدّهاى دوست داشتند عربى بیابانى یا سؤال کنندهاى از آن حضرت چیزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مىگذشت مىپرسیدم، و حفظ مىکردم، پس این است علل اختلاف روایاتى که در میان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روایات در نقل حدیث.